افراطی



بازهم بسیج


سلام خدمت شما عزیزان ، سریع میرم سر اصل مطلب که فرصت کمه، توفیق الهی نصیب ما شده که تونستیم یه گوشه کار رو تو کمک به سیل زده ها بگیریم و گرد و خاک به جا مونده از حرکت کاروان های جهادی بسیج رو توتیای چشممون کنیم. اما قصه ما با بقیه گروه های جهادی یکم فرق داره ، ما نه خیس میشیم و نه گلی و خاکی ، ولی خورد و خمیر میشیم ، چراکه قرعه روزگار خدمت رسانی تو راه آهن رو به نام ما زده و اینجوریش رو تاحالا ندیده بودیم.


بقیه در

ادامه مطلب.


حقیقتا من خودم از این حجم بالای کمک ها شگفت زده شدم و باید به مردم خوب ایران گفت دمتون گرم ،از پتو و آب معندی و بخاری و برنج و کنسرو ماهی و لوبیا و مربا و حبوبات قند و شکرگرفته تا موکت و فرش و پلاستیک متری تو کمک ها هست . من حتی چند دست کت و شلوار هم تو کمک ها دیدم  اما با اینکه حجم کمک ها زیاده ولی حجم آسیب ها خیلی زیاد تره و بعضی از سیل زده ها حاصل یه عمر زندگیشون به آب رفته پس هر طور در توانتون هست کمک کنید.

شور و حال عجیبی تو بچه هاست و بار هایی که میاد ، در چشم به هم زدن و با سرعت عجیب پر و خالی میشه ، واقعا بچه ها جهادی کار میکنن و باری رو که بچه ها تو یه ربع جابجا میکنن اگه تو روز عادی باشه دست کم دو روز طول میکشه و سرعت کار کردن بچه ها حیرت انگیزه ، اصلا یه چیزایی میبینی که باورت نمیشه انگار داری فیلم  بالیوودی نگاه می کنی .  یکی از بچه ها که خیلی بدنش ضعیفه و از همه لاغر تره و انقدر لاغره که فکر میکنی نمیتونه حتی پارچ آب رو از تو سفره برداره ، اینجا گونی های پنجاه کیلویی رو میندازه رو شونش و پرواز میکنه ، بچه ها  مثل فرفره تند و تیز شدن و تا میخوان از نفس بیفتن یهو با یه صلوات و با یه یا علی بمب انرژی منفجر میشه ، اگه کسی دم بگیره و یه دوخط مدح هم بخونه که دیگه غوغا میشه.

یادمه یکی از بچه ها همینطوری که نفس نفس میزد و کار میکرد گفت: بچه ها شک نکیند داریم برای ظهور آماده میشیم ، تعجیل در ظهور آقا صلوت.

اینو که گفت دلم لرزید، واقعا شور و حال عجیبی هست و بسیجی ها بدون یک ریال دستمزد دارن جانفشانی می کنن اونم توی دنیایی که ملاک همه چیز شده پول و اگه پول نداشته باشی تف هم کف دستت نمیندازن ، آدم یاد جبهه و جنگ میفته وقتی این همبستگی و خیزش مردم رو میبینه ، فقط یه اختلاف اساسی بین بچه ها هست که بعید میدونم بشه حلش کرد، اونم موقع فرمون دادن به راننده کامیون که هر کس ساز خودش رو میزنه یکی میگه بشکن ، یکی میکه صاف کن ، یکی میگه تمام بگیر اصلا یه وضعی ، البته این خودش سوژه شیطون تر هاست و هزار جور ادا اطوار درمیارن خلاصه خستگیه این وسط  خسته میشه و فرار میکنه میره ، ناگفته نماند که هر از گاهی چندتا کت و شلواری میان و عکساشون رو میگیرن و میرن و دست به سیاه و سفید هم نمیزنن.

فقط به هر کس میخاد کمک بفرسته برا سیل زده ها بگید که کمک هاشو محکم بسته بندی کنه و روی بسته بندی با خط درشت بنویسه که داخلش چی هست ، خیلی از کمک ها که تو یه پلاستیک بودن پاره شدن و مستهلک شدن ، لطف کنید و کمک هاتون رو قرص و محکم بسته بندی کنید بعد بزارید تو یه پلاستیک یا گونی و محکم و درش رو ببندید و روش هم بنویسید چی داخلش هست. اینطوری هم سرعت کار بارگیری شدن و خالی شدن میره بالا و هم کمک هاتون آسیب نمیبینه و زیر دست و پا نمیفته.


اما شاید اون رفیقمون درست میگفت و داریم تمرین میکنیم برای ظهور حضرت حجت . شاید خدا با این مشکلات داره ما رو آزمایش میکنه تا ببینه چند مرده حلاجیم و ظرفیت ظهور رو داریم یا نه


عکس بچه ها رو هم سانسور کردم که ریا نشه ، التماس دعا


اللهم عچل لولیک الفرج


منچ اسلامی


طرح منچ مذهبی بالا به طرق مختلف قابل استفاده هست، به این صورت که در یک بنر به ابعاد بزرگ چاپ میشود (پیشنهاد ما چاپ روی پارچه هست) و به همراه یک تاس بزرگ برای استفاده در فعالیت های فرهنگی ویژه کودک و نوجوان مورد استفاده قرار می گیرد و یا اینکه در ابعاد کوچکتر برای مصرف خانگی ، روی کاغذ گلاسه یا پارچه یا بنر چاپ شده و با مهره ها و تاس کوچک بسته بندی شده و به عنوان هدیه فرهنگی به بچه ها داده شود. ضمنا می توان طرح منچ را با طرح

مارپله مذهبی به صورت پشت و رو چاپ کرد.


دانلود طرح منچ مذهبی با کیفیت بالا ویژه چاپ از

اینجا


طرح مارپله مذهبی هم که پیش تر طراحی شده بود از

اینجا قابل مشاهده و دریافت است.


توصیه: اگر از نظر مالی مشکل ندارید به جای بنر، چاپ روی پارچه انجام بدید ، به علت حمل و نقل آسان تر و حجم کمتر  و مهم تر از همه اینکه ماندگاری و عمر بیشتر نسبت به بنر


گلابی برجام


کجایند کدخداپرست هایی که سینه چاک برجام بودند؟؟؟؟


چه کسی پاسخگوی بتن های ریخته شده در قلب اراک است؟؟؟؟


قرار بود هم چرخ زندگی مردم بچرخد و هم سانتریفیوژها اما روشنفکر های غرب زده  هم چرخ زندگی مردم را با گرانی پنچر کرده اند و هم چرخ سانتریفیوژ ها را 


قرار بود با برجام دلار بشود هزار اما اکنون چقدر است؟؟؟؟؟


قرار بود تورم تک رقمی باشد اما اکنون ماشین حساب ها از محاسبه افزایش قیمت ها سوخته اند.


 قرار بود برجام تحریم ها را رفع کند و عزت بیاورد اما اکنون وطن فروش های لیبرال هسته ای را فروخته اند و تحریم و تحقیر خریده اند.


اصلاح طلب ها به این ها راضی نشده اند و می خواهند قدرت موشکی و سردار سلیمانی را هم با FATF به آمریکا بفروشند و نا امنی و جنگ را برای مردم هدیه بگیرند


باید آنهایی که سبب تکرار و مجلس و شورای شهر لیستامید ی شدند را زنده زنده پوست کند ، چرا که با دروغ و گرانی و وطن فروشی و فتنه گری دارند زنده زنده پوست مردم را می کنند.


حب الحسین یجمعنا


چند پیشنهاد برای عزیزانی که سعادت دارند و طلبیده شدند و پیاده روی اربعین تشریف می برند داریم.


برای دریافت تصاویر روی آنها کلیک کنید


عکس های بیشتر و توصیه ها در

ادامه مطلب.


اول اینکه یکی از تصاویر این پست رو پرینت رنگی بگیرید(روی کاغذ گلاسه بگرید خیلی قشنگ تره) و داخل کاور پلاستیکی گذاشته به کوله پشتی خودتون وصل کنید ، اگر چند تا پرینت بگیرید و به سایرین هدیه کنید تا اونا هم وصل کنن که دیگه نور علی نوره.


دوم اینکه چندتا هدیه کوچک و کودکانه تهیه کنید و به کودکان عراقی هدیه بدین خیل خوشحال میشن. اگر توانایی مالی ندارین شکلات ببرین و به بچه های عراقی هدیه بدین. تو ایام اربعین  پدر مادرای عراقی بخاطر خدمت به زائران خیلی وقتشون پره و اصلا نمیتونن به بچه هاشون رسیگی کنن پس این خلا رو با یه هدیه کوچیک ااندکی پر کنیم.


سوم موکب های عراقی هم زیاد برید و به موکب های ایرانی اکتفا نکنید و از حرکتی که موجب اختاف و تفرقه است پرهیز کنید خصوصا از رفتن به موکب صادق شیرازی جدا خودداری کنید و باهاشون بحثم نکیند و به هیچ عنوان هم بنر ها یا عکس های صادق شیرازی رو پاره نکیند.


چهارم اینکه بی شک  در مسیر پیاده روی اربعین صحنه های ناب و زیبایی رویت می شود. از این صحنه ها عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر کنیم. برای ارتباط با ما از طریق

کانال افراطی در سروش اقدام کنید.


پنجم اینکه عکس پروفایلتون در شبکه های مختلف اجتماعی رو اربعینی کنید. تصاویر پروفابل پیشنهادی ما رو ار

اینجا ببینید.



عکس نوشته آزادی قدس



عکس بشت کوله اربعین




irgc terrorism


التماس دعا


خوشبختی یعنی


چند عکس نوشته مناسب برای پروفایل در ایام اربعین

حب الحسین یجمعنا

بی شک  در مسیر پیاده روی اربعین صحنه های ناب و زیبایی رویت می شود. از این صحنه ها عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر کنیم. برای ارتباط با ما از طریق کانال افراطی در سروش اقدام کنید. https://sapp.ir/efrati94

برای دریافت عکس ها روی آنها کلیک کنید

عکس ها در

ادامه مطلب.

عکس نوشته عشق یعنی




عکس پروفایل اربعین


عکس نوشته عشق یعنی


حب الحسین یجمعنا


عکس پروفایل اربعین



التماس دعا


اینکه قیمت دلار شونصد برابر شده و پراید شده ماشین لاکچری اصلا تقصیر و برجام و مدیریت روشنفکر ها و غرب_زده ها نیست.


همش تقصیر رئیسیه


تازه اگه نبود دلار که 6 هزار تومن میشد هیچ ، تو پیاده رو ها دیوار میکشیدن و کنسرت ها هم برگزار نمیشد.


عزیز و مجلس عزیز تر لیست امیدی و از همه مهم تر اونی که تکرار کرد کاری کردن که رونق اقتصادی ایجاد شده و از رکود عبور کردیم و شما اصلا به 45 هزار تومن یارانه نیاز ندارید و چون نیاز ندارید شاید قطعش کردیم که بدیمش به دختر مظلوم وزیر که نیاز داره


حالا فکر کنید رئیسی میومد یارانه رو سه برابر میکرد و گدا پروری می کرد


خیلی کار خوبی کردید به رئیسی رای ندادین

وگرنه از ترس اعدام هی خودتون رو خیس می کردین و پوشک هم که دیگه پیدا نمیشد بخوایین خودتون رو پوشک کنین


اگه به رئیسی رای میدادین همه پول مملکت رو میداد به لبنان و سوریه و یمن اون وقت بودجه کم میومد و دولت مجبور میشد کسری بودجه رو از گرونی دلار تامین کنه


در عوض به  فلسطینی ها پول نمیده بلکه بودجه رو میده رفقای ایرانی اختلاس کنن و خودش هم یه پرزیدنت لاکچریه و پولا رو برا خودش و داداش ها خرج میکنه و بودجه سپاه رو هم کم میکنه و میده ذخیره های نظام تا شیشلیک بخورن جون بگیرن


اصلا این درسته که وقتی اصلاح طلب های لیست امیدی ها حقوق نجومی ندارن پول مملکت رو بدن به سوریه؟؟؟

چراغی به خونه رواست به مسجد حرومه


خدا وکیلی شانس آوردیم رئیسی رای نیاورد

وگر نه بدبخت میشدیم ؛ دلار میشد شیش هزار ، جنگ میشد ، رئیسی برجام رو خراب میکرد و تحریم میشدیم ، آمریکا عصبانی میشد و طلا و سکه گرون میشد و همه چیز گرون میشد


در عوض الان تورم تک رقمیه و اینقدر وضع مردم خوب شده که همه ی انبار های مردم پر از کالا و پوشک و برنج و پسته و . شده و اونوقت این دلواپسای افراطی که چشم دیدن این وضعیت عالی رو ندارن به مردم تهمت احتکار می زنن و اموال مردم مظلوم رو به زور ازشون میگیرن


اصلا وضعیت رفاه و آسایش و وفور نعمت امروز نتیجه زحمات و عرق ریختن با لباس برند آمریکایی توی توچال هست و تلاش اصلاح طلبا که دولت و مجلس دست اوناس 

و حاصل پشت کار و افکار مدرن اون شخصی که گفت لیست امید رو تکرار کنید و نتیجه نصیحت های حکیمانه سلبریتی هایی که از حمایت کردن و اون مرحوم.


دم همشون گرم چون سه درصد بیشتر رای نداشت.


مار پله مذهبی


دانلود طرح لایه باز مارپله (ویژه چاپ) از

اینجا


شاید در فضای مجازی از این نوع مارپله های ارزشی زیاد دیده باشید اما چون هیچ کدام به دل ما نچسبید تصمیم گرفتیم یک مارپله با در نظر گرفتن اندکی از اصول روانشناسی مبنی بر شرطی سازی طراحی کنیم.

این طرح را میتوان روی بنر در ابعاد مختلف چاپ کرد و در کارهای فرهنگی و تبلیغی خصوصا در حوزه کودک و نوجوان استفاده کرد. به این صورت که یک تاس مناسب و بزرگ تهیه میشود و بچه ها هم نقش مهره های مارپله را بازی کرده و روی بنر جابجا میشوند و هنگام رسیدن به ارزش ها از نردبان ها بالا رفته و صعود میکنند و در برخورد با تهدیدات توسط مار ها گزیده شده و سقوط می کنند.

و یا می توان طرح را در اندازه کوچک و خانگی چاپ کرد و به همراه چند مهره و تاس در یک بسته قرار داده و جهت امور فرهنگی به کودک هدیه داد تا در منزل استفاده کند.

چنانچه بازی در دفعات متعدد و زمان های مختلف تکرار شود کودک نسبت به گزیده شدن و عوامل گزیده شدن و سقوط حس منفی و ناخوشایند پیدا میکند چرا که موجب سقوط و عقب افتادن او در بازی می شود و همچنین کودک نسبت به ارزش ها حس مثبت و خوشایند می یابد چرا که رسیدن به ارزش ها سبب صعود و جلو افتادن در بازی میشود.


گروه های محترم تبلیغی و فعالان عزیز فرهنگی در صورتی که بخشی از طرح مورد پسند شما نیست می توانید در قسمت نظرات اعلام کنید تا تغییرات لازم را در طرح اعمال کنیم


ضمنا طرح منچ مذهبی هم آماده شده است .

 مشاهده و دریافت طرح منچ مذهبی از 

اینجا


مملکت چشه مگه؟؟؟؟


زن ها که رفتن ورزشگاه

کنسرت هم که برگزار میشه

تو پیاده روها هم که دیوار نکشیدن 


مگه همینا رو نمیخواستید؟؟؟


نکنه از دولت کدخداپرست و مجلس لیست امیدی که خودتون تکرار کردین انتظار کاروکرامت و ارزونی هم دارین؟؟؟؟


چه زود یادتون رفت اون بزن و برقص های انتخاباتی رو 

شما ها بزن و برقص و ولنگاری خواستین نه حل مشکلات اقتصادی رو

یادتون رفته برای و لیست امید و برجام یقه پاره می کردین؟؟ 

یادتون رفته می گفتین با تا 1400

حالا چی شده که مثل آفتاب پرست رنگ عوض کردین و دم از استیضاح میزنین

و بخاطر گندی که با انتخابتون زدین طلبکارم هستین؟؟

مدعی های پوچ اندیشی که همیشه طلبکارند حتی وقتی خودشون صد درصد مقصرن


دیگه بسه فرا رو به جلو

این ماییم که از شما طلبکاریم چون داریم چوب ندانم کاری و حماقت شماها رو میخوریم




آیا جنگ می شود

در سالهای اخیر برخی از کشور های حاشیه خلیج فارس خصوصا عربستان ، تجهیزات و تسلیحات نظامی بسیاری را از آمریکا خریداری کرده و حتی ترامپ شخصا به عربستان آمد و گاو شیرده خود را دوشید.

 هدف اصلی صهیونیسم جهانی از تجهیز عربستان ایجاد جنگ نیابتی با ایران از طریق تحریک  عربستان است و می خواهند ایران را با عربستان درگیر جنگ کنند و بیله خودشان در امان بمانند و خصوصا رژیم صهیونیسیتی را از خطر نابودی توسط ایران نجات دهند علاوه بر آن پایگاه های موشکی ایران پس از شلیک شناسایی می شوند و ذخیره تسلیحاتی و موشکی ایران در جنگ ساختگی با عربستان مصرف می شود در حالی که اسرائیل در امان است.

اخیرا پامپئو وزیر خارجه آمریکا صراحتا اعلام کرد که فروش اضطراری تسلیحات بدون تایید کنگره به کشورهای عربی برای مقابله با ایران است.  اما اگر عربستان به نیابت از آمریکا  وارد جنگ با ایران بشود ، تنگه هرمز توسط ایران بسته می شود و دیگر حتی یک بشکه نفت هم از خلیج فارس بیرون نمی رود ، پس دنیا با بحران نفت روبه رو خواهد شد و قیمت حامل های انرژی در دنیا سر به فلک خواهد کشید.

بقیه در

ادامه مطلب.   

دشمن که این موضوع را خوب میدانست ، آرام ننشست و  برای کم اثر کردن تاثیرات فروان ناشی از بسته شدن تنگه هرمز،خط لوله انتقال نفت از عربستان را برای دور زدن تنگه ، ایجاد کرد و آماده حمله کردن به ایران شد. در همین احوال ناگهان صدای انقلاب اسلامی از یمن به گوش رسید و یمنی ها علیه استکبار قیام کردند و معادلات دشمن را به هم ریختند چراکه نفت حتی اگر از تنگه هرمز هم عبور کند برای رسیدن به اروپا و آمریکا باید از تنگه باب المندب هم عبور کند و این تنگه هم اکنون تحت کنترل شیر مردان یمنی است و نیرو های انقلاب اگر اراده کنند به آسانی می توانند آن را ببندند.

پس فلسفه اصلی حمله وحشیانه عربستان به یمن برای خارج کردن کنترل تنگه باب المندب از دست یمنی ها بود تا مقدمات حمله به ایران فراهم شود اما استکبار شکست خورد و یمنی ها مثل کوه ایستاده اند.  اما از خط لوله غرب عربستان به دریای سرخ نباید غافل شد چرا که با این حال چندی پیش نیروهای آمریکایی به صورت تهدید آمیز وارد آب های جنوبی ایران شدند و سعودی ها هم شروع به رجز خوانی کردند و همزمان نوکران اصلاح طلب آمریکا در رسانه هایشان سایه جنگ را سنگین کردند. اما دلاوران یمنی خط لوله انتقال نفت عربستان را مورد حمله قرار دادند و انتقال نفت را مختل کردند و زهر چشم گرفتند و در واقع ایران را از جنگ نجات دادند.چراکه با شروع جنگ،ایران تنگه هرمز و باب المندب را می بست و بازار نفت جهان مختل میشد و قیمت نفت و کلیه مشتقات نفتی از جمله بنزین و گازوئیل در تمام دنیا چند برابر میشد. 

در ثانی با این کار یمن ، ادعای اینکه اگر از ایران نفت نخرند و تحریم نفتی شویم ، عربستان کمبود نفت دنیا را جبران خواهد کرد ،شکست خورد. چراکه در این صورت بازهم تنگه هرمز بسته می شود و خط لوله هم امنیت لازم برای تامین نفت دنیا را ندارد. پس ما دوباره مدیون رشادت های عزیزان یمنی شدیم و یمنی ها ایران را از جنگ حتمی نجات دادند. 

مادامی که یمن مقاومت کند هیچ کس جرات حمله به ایران را نخواهد داشت. و این هیاهو ها و گرانی ها صرفا برای ترساندن مردم و راضی شدن افکار عمومی برای مذاکره مجدد با آمریکا است.  بنابراین جنگ نخواهد شد و مذاکره هم نخواهیم کرد. دولت کنونی هم باید فکر مذاکره و حراج ثروت های ملی را از سر بیرون کند و توجه و کمک ویژه ای به مظلومان یمنی داشته باشد.

یعنی امنیت ما در گرو امنیت و پیروزی یمن است پس یمن بسیار مهم است و باید هر چقدر در توان داریم به آن کمک کنیم .

البته این فقط تحلیل عقلی و منطقی است وهرکسی که به اندازه سرسوزنی ازاسلام و انسانیت بهره برده باشد، نمی تواند در قبال ظلم مزدوران سعودی اسرائیل ، به مردم مظلوم و مسلمان یمن سکوت کند و بی تفاوت باشد.


عکس نوشته های همین مطلب برای نشر در فضای مجازی (خصوصا استوری اینستا) در زیر قرار داده می شود:

آیا جنگ میشود


جنگ با عربستان


جنگ با آمریکا


ناو هواپیمابر آمریکا





پرچم اصلاح طلبان

قدیمی ها می گفتند گرگ در لباس میش. اما الان به این سادگی ها نیست.

انگار جادوگر شهر قصه ها مردم رو طلسم کرده وگرنه الان دیگه گرگ لباس میش رو درآورده و با خیال راحت و با وقاحت ، بدون لباس تو کوچه و خیابون قدم می زنه و مردم رو با دندان های تیز و کثیفش پاره پاره میکنه ، خون می ریزه و خون می خوره .اما بعد یه عده

مدعی پوچ اندیش ، یا اشتیاق میان و لای دندون هاش رو تمیز می کنن.

چهل ساله که مهم ترین قدرت کشور یعنی قدرت اجرایی کشور در چنگال یه عده کدخداپرستِ از خدا بی خبر هست و مدیریت لیبرالی این حضرات ، گند زده به اقتصاد کشور ، اما فحشش رو باید بسیج و سپاه و رهبر بخوره .

آخه یکی نیست به این مردم بگه: مگه شما دولت و مجلس انقلابی رو انتخاب کردید که الان از انقلاب اسلامی طلبکار شدید .؟؟؟ یادتون رفته  اون موقع که یه عده  ناموس خودشون رو کردن و آوردن تو خیابون ، شما با

آهنگ بنفش رقصیدید و نگران تعطیل شدن کنسرت ها و دیوار کشیدن تو خیابون ها بودید .؟؟؟

 چطور اون موقع حواستون به انقلاب و اسلام و رهبر نبود و بهشون فحش دادید و تهمت زدید ، اما حالا بوی گندی که رقص بنفش شما به مملکت زده بلند شده و همه رو داره خفه  میکنه ،و شما فحش هاش رو به انقلاب و اسلام و رهبر میدید . !!!

وجدانا شماها وجدان ندارید.!!!

در واقع اونی که طلبکاره ما هستیم چراکه داریم چوب نادانی و ولنگاری و شماهایی رو میخوریم که رقص و آواز رو به

کار و کرامت ترجیح دادید.



نذری فرهنگی اربعین

در عین اینکه خودمون رو برای اربعین آماده کردیم از نذری فرهنگی هم غافل نبودیم و چند تا طرح رو انتخاب کردیم و چاپ کردیم تا زائران امام حسین(ع) در مسیر پیاده روی به کوله پشتی خودشون الصاق کنن چراکه تو این مسیر صدها نفر این طرح رو میبینن و گاها یه نفر ممکنه چندین دقیقه پشت سر شما راه بره و یقینا در پوستر پشت کوله پشتی شما تامل خواهد کرد.

(طرح های با کیفیت برای چاپ رو از اینجا دانلود کنید.)

کار دیگه ای که کردیم تهیه آبنبات چوبی و بادکنک و اسباب بازی های کوچیک برای هدیه دادن به کودکان عراقی هست که در موکب ها به زائران خدمت می کنن ، تاثیر این هدیه های کوچیک رو دست کم نگیرید.

بچه های غراقی اربعین

اما برای چاپ پوستر ها ما طرح ها رو ، کنار هم چیدیم و روی بنر چاپ کردیم و بعد از چاپ برش زدیم ، در اندازه حدود A4

هر جوریکه که محاسبه کردیم ، چاپ این شکلی ارزون ترین شکل ممکن بود. وگرنه اگه بخوایید بیشتر هزبنه کنید میتونید روی کاغذ گلاسه پرینت رنگی بگیرید و بعد پرس کنید که به مراتب زیباتر و با کیفیت تر خواهد بود. و نهایتا بعد از برش دادن بنر طرح ها به صورت زیر آماده برای الصاق به کوله پشتی شدند.

طرح پشت کوله اربعین

 

دانلود عکس پروفایل اربعین از اینجا

 


خاطره ی اردوی جهادی

تومور مغزی داشت و رد عمیق بخیه ها از بین ابرو هاش تا فرق سرش رفته بود و سرش شبیه زرد آلو به دو قسمت تقسیم شده بود.

می گفت وقتی سیل اومد ، خونه که خراب شد هیچ ، همه ی وسایلمون هم خورد شد.

گفت : میخام پس فردا برم تهران

گفتم : برای چی؟ میری تهران برای کار؟

گفت : ای بابا ، کار کجا بوده ، من بیکارم ، میرم دکتر تا سرمو بزارم زیر برق (نمیدونم منظورش چی بود)

چون تشنج داشت نمی تونست بره سر کار ، حتی موتور هم نمی تونست سوار شه ، چون هر لحظه ممکن بود تشنج بیاد سراغش

یه پسر سه ساله هم داشت که یه هدیه کوچیک بهش دادیم.

مادر خانمش هم باهاشون همونجا بود ، مادر می گفت کلیه هام عفونت داره ، یکی از چشم هاش هم کور بود.

بقیه در ادامه مطلب .

این شرایط زندگی خانواده ای بود که ما تو اردوی جهادی خادمشون شده بودیم تا شاید مرحمی روی زخم هاشون گذاشته باشیم.

برای اردو دو سه تا از بچه های کم سن و سال رو هم برده بودیم. گویا دور از چشم ما جوون های بیل به کمر خورده ی محل ، درباره بسیج بدگویی کرده بودن و به این بچه ها گفته بودن برا چی میرید بسیج .

ما هم تو جمع با صدای بلند گفتیم : بسیجی تو جنگ از پدرو مادر و زن و بچش جدا میشه و جون میده برا امنیت مردم ، تو سیل و زله از کار و زندگیش میزنه و میاد رایگان کارگری میکنه برا آسایش مردم ، اونوقت همین مردم بهش فحش میدن. خدا لعنت دولت مردای لیبرال رو که فقط به فکر خوش رقصی برای کدخدا هستن و جز دشمنی با شهدا و پاک کردن اسم و عکسشون از کوچه و خیابون و حمایت از بی حجابی و فتنه و ورزشگاه رفتن خانم ها وکنسرت و . چیزی بلد نیستن و انگار نه انگار که مردم مشکل اقتصادی دارن و سیل اومده و خونه زندگی مردم داغون شده

وقتی دیدم بچه ها خسته شدن یه فکری به ذهنم رسید ، با خودم اسپیکر برده بودم یه گوشه آویزونش کردم و مداحی گذاشتم.

مشغول کار بودیم که صدای مداحی قطع شد با خودم گفتم حتما کار یه از خدا بی خبریه ، دستم بند بود نمیشد برم ببینم کار کیه. چند دقیقه بعد صدای بلند مداحی شور بلند شد. نگو همین بچه های خودمون اسپیکر رو  با بلوتوث وصل کرده بودن به گوشی خودشون.

عشق می کردن بچه ها ، با بیل هروله می کردن.

بناها کفشون بریده بود. ما بودیم و سه تا بنا و دیواری که به سرعت برق و باد میرفت بالا

 

اردوی جهادی

 

اصلا فکر نمی کردم این بچه ها اینجوری کار کنن.

 

وقتی دیدم داره بهشون فشار میاد کار رو ول کردم و رفتم سراغشون ، گفتم : اصلا به خودتون فشار نیارید و خودتون رو اذیت نکنید ، یهو یکی از بچه ها بدون اینکه حتی سرشو بلند کنه همین طور که مشغول بود گفت : نه آقا ، باید جهادی کار کرد.

وقتی میخواستیم اعزام بشیم ، پاسداره می گفت این بچه ها رو نبرید اینا نمی تونن و اذیت ، می شن. خلاصه بهمون ماشین نمی داد ، ما هم پراید خودمون رو آتیش کردیم . شاید باورتون نشه ولی هفت نفر سوار یه پراید مدل پایین کاربراتوری افتادیم تو جاده ، اونم پنجاه کیلومتر راه تا مقصد .

آخر کار وقتی می خواستیم بر گردیم ، یه اومد اونجا ، خسته نباشید گفت و شروع کرد به وعده وعید الکی دادن ، بهش گفتم حاجی ،گوش ما از این وعده ها پر شده ، کار باید برای خدا باشه ، برو و نیت بچه هامون رو خراب نکن.

البته خدا خیلی خوش معامله است ، اگه با خدا معامله کنی مطمئن باش ضرر نمی کنی از نظر اطرافیان من خیلی ضرر کردم چون از سر کار مرخصی گرفتم و با ماشین خودم اینهمه نفر سوار کردم و رفتیم برای کارگری کردن مفت و مجانی و کلی هم خرج کردیم اما شاید باورتون نشه در اصل همه اش سود خالص بود حتی تو همین دنیا ، گویا مدیر عامل شرکت به همه کارکنان یه پاداش قابل توجه داده بود ، چندین برابر اون پولی که  تو اردو جهادی خرج کردیم.

یکی دیگه از رفقا هم برای جایی گزینش رفته بود و ردش کرده بودن. همون حین کار ، گوشیش زنگ زد و بهش گفتن بیا قبول شدی ، ما اشتباه کرده بودیم و بهت نمره اشتباهی داده بودیم فلان روز بیا کارات رو انجام بده.

صبح فردای بعد از تموم شدن اردوی جهادی ، به بچه ها زنگ زدم و احوالشون رو گرفتم ، با خودم  می گفتم حتما داغون شدن و الان میگن ما دیگه نماییم اینطور جاها. اما وقتی زنگ زدم حرف هاشون شنیدنی بود. تو صداشون خستگی که نبود هیچ ، انگار بمب انرژی بودن. یکیشون گفت : آقا ما مرد کاریم ، الان هم اومدیم باغ انگور چیدن. و میگفتن اردوی بعدی کی هست؟ خبر به سایرین هم رسیده بود و چند تا از بچه ها ناراحت بودن که چرا به ما خبر ندادید.

 

 

 


کتیبه کاشی کاری

دانلود طرح کتیبه کاشی کاری در انتهای مطلب

 

طرح کتیبه کاشی کاری اسماء چهارده معصوم به این شکل آماده شده که در بین هر یک از اسماء ائمه یه طرح مکمل قرار داده میشه تا کتیبه کامل بشه و یا متناسب با فضای مورد نظر دوتا یا سه تا طرح مکمل بین اسماء قرار میگیره. ما اسامی چهارده معضوم و لفظ جلاله الله رو به همراه طرح میانی به صورت جداگانه در سایز َبزرگ و با کیفیت آماده کردیم. یعنی هر اسم در یک طرح آماده شده و شما میتونید طبق سلیقه خودتون یا طبق الگو های بالا ، طرح ها رو کنار م بچینید تا کتیبه کامل بشه.

این کتیبه برای تزیین داخل مساجد ، حسینیه ، و نمازخونه و . قابل استفاده است.

داستان طراحی این کتیبه از این قراره که ما خودمون تازه استخدام شدیم (ماجرای کار پیدا کردن رو تو پست قبلی نوشتم) ، نمازخونه محل کارمون اصلا شبیه نماز خونه نبود ، ما دیدیم اینجا براداران اهل سنت هم زیاد میان نماز میخونن ، خلاصه آتش به اختیار رفتیم وسط میدون و دست به کار شدیم و این طرح رو برای کتیبه دور نمازخونه زدیم ، چندتا هم دعای فرج و سلام بعد از نماز زدیم.

بقیه در ادامه مطلب .

 دست به قلم هم شدیم و جهت قبله رو هم با دست نوشتیم. و کلا فضا عوض شد و خیلی باحال شد.

خوشنویسی جهت قبله

این طرح ها رو میشه پشت سر هم قرار داد و روی بنر به صورت یکپارچه چاپ کرد یا اینکه هر طرح رو روی یک برگه آسه یا آچهار چاپ کرد و در کنار هم روی دیوار نصب کرد (با پونز یا پنس) ما توی نمازخونه این کار رو کردیم. نتیجه کار رو میتونید تو عکس پایین ببینید:

 

کتیبه کاشی کاری

 

قاب خالی طرح رو هم تو فایل پایین براتون میزاریم ، میتونید طبق سلیقه خودتون داخلش رو تایپو گرافی کنید.

 

دانلود فایل فشرده کتیبه اسماء چهارده معصوم و طرح مکمل از اینجا

 


سلام رفقا ، میخوام بهتون یه بهنون وبلاگ رو معرفی کنم که با بقیه ی وبلاگ ها خیلی فرق می کنه. برای دیدنش اینجا کلیک کنید.

این وبلاگ مال مجموعه فرهنگی مذهبی مهدی یاوران هست که چند تا جوون انقلابی و ولایت مدار ، آتش به اختیار جمع شدن و در زمینه کودک ، کار فرهنگی می کنن.

خلاصه ما هم یه نخودی توی آش می ریزیم تا تو ثواب این جهاد فرهنگی سهمی داشته باشیم.

 

و اما خاطره ای خواندنی از کار فرهنگی :

چند وقت پیش یه جلسه گرفته بودیم مخصوص خانواده های بچه ها ، یعنی مادر و پدر بچه هایی رو که کلاس های مجموعه رو شرکت می کنن دعوت کردیم تو حسینیه و یک سری نکات مهم درباره تربیت فرزند براشون گفتیم.

بقیه در ادامه مطلب .

آخر جلسه مادرسید جواد خیلی گرم و صمیمی با ما برخورد کرد و کلی دعامون کرد و طبق عادت خانوم ها آمار اینکه مجردی یا متاهلی و از ما گرفت. گفت کجا مشغولی ، گفتم فعلا بیکارم. گفت فلان شرکت آزمون استخدامی گذاشته شرکت کردی؟؟ گفتم نع ، خلاصه جزئیاتش رو بهم گفت و بعد از جلسه وقتی رسیدم خونه سریع نشستم پشت سیستم و رفتم تو سایت شرکت ، دیدم همین امشب مهلت ثبت نام آزمون استخدامی تموم میشه ، دقیقه نودی ثبت نام کردم.

بعدا سر کلاس به بچه ها گفتم دعا کنن. الحمد لله آزمون کتبی رو قبول شدیم و زنگ زدن و رفتیم مصاحبه ، مصاحبه هم خودش کلی جریانات داشت که بگذریم ازش. شاید بعدا  سرفرصت براتون نوشتم.

تا جواب مصاحبه بیاد همش آویزون بچه ها بودیم که برامون دعا کنن. الحمد لله قبول شدیم و رفتیم سر کار، این شرکتی که ما الان به لطف دعای بچه ها داریم توش کار می کنیم از بهترین شرکت های منطقه است. همه میگن با پارتی رفتی اونجا  و هیچ کس باورش نمیشه که جریان ما اینطوری بوده. البته حق هم دارن، با این وضعیت نابسامان اقتصادی و بیکاری که دولت اصلاح طلب تو مملکت ایجاد کرده ، پیدا کردن یه همچین کاری اونم بدون هیچ پارتی بازی تقریبا شبیه معجزه است.

 

کار فرهنگی نه تنها تو آخرت پاداش داره بلکه خدا تو همین دنیا هم حسابی آدم رو شرمنده میکنه.

 

التماس دعا


عکس نوشته اربعین

بالاخره امام حسین ما رو هم طلبید و با پراید یکی از رفقا راهی مرز مهران شدیم. توی راه ماجراها داشتیم ، توی ماشین هیئت  شور می گرفتیم و سینه می زدیم وقتی ترافیک میشد همه توجهات به ما جلب میشد.

مرز مهران جمعیت خیلی زیاد بود ولی خیلی روان و بدون مشکل از مرز رد شدیم و یه ماشین گرفتیم برای سامرا و کاظمین و سید محمد.

بقیه در ادامه مطلب .

سامرا عکس شهدا حشدالشعبی رو زده بودن و عکس شهید هادی ذوالفقاری هم بود.

سامرا حس غربت عجیبی داشت و کاشی های شکسته در دیوار حرم بدجوری بغض آدم رو می شکست.

بعد سامرا رفتیم امام زاده سید محمد که حس خوبی داشت و چایی صلواتی که جلوی امام زاده میدادن خیلی خوشمزه بود و همین چایی تا آخر سفر برای ما ماجرا شد. طعم چایی سید محمد رفته بود زیر زبونمون و تا آخر سفر نوحه (مگه چی تو چایی های روضته آقا جون / گمونم رقیه یک کم تربت میریزه ) رو می خوندیم.

راننده با اخلاق و خوبی داشتیم که خودشون موکب داشتن که نماز ظهر رو رفتیم موکب اونا

بعد رفتیم کاظمین و تو کاظمین با راننده خدا حافظی کردیم و کرایشو دادیم.

نزدیک حرم کیف هامون رو به نرده ها آویزون کردیم و رفتیم زیارت ، تا آخرین ساعتی که تو کاظمین بودیم کیف ها همون جا آویزون بود و ما می رفتیم حرم و میومدیم و هیچ کس به کیف ها دست نمی زد.

یه پیر مردی تو کاظمین خانومش رو گم کرده بود و از کاروان جا مونده بود ، کمکش کردیم که راه و چاه رو پیدا کنه.

توی حرم یه سری دفترچه بود که روش عکس شهدا دفاع مقدس بود ، من عکس شهید باکری رو دیدم ، توی دفترچه یک سری اعمال نوشته شده بود مثلا صدتا صلوات که هدیه می کردی به اون شهید اما نکته جالب اینجاست که اینها شهدای جنگ ایران و عراق بودن (البته درستش ایران و رژیم بعث صدام) و الان توی عراق عکسشون رو تو حرم گذاشتن و به روحشون هدیه معنوی میفرستن ، این معجزه ی شهداست.

شب اطراف حرم می چرخیدیم که یه عراقی اومد سراغ رفیق ما که معمم بود ، خلاصه شب ما روبا ماشین خودش برد خونشون ، تویوتا داشت، اسمش عمار بود. ما سه تا شیخ همراهمون بود و عربی رو مشکلی نداشتیم.

تو راه صحبت می کردیم درباره تظاهرات عراق ازش پرسیدیم ، گفت اصلا به ایران ربطی نداره و به خاطر نبود امکانات و برق و آب و فساد دولت و این چیزاست.

رفتیم خونشون داداشش اسمش یاسر بود و پلیس بود می گفت چون پلیسه اجازه نداره بیاد ایران ولی عمار ایران اومده بود.

یاسر من رو خیلی بد نگاه می کرد. بعدا بچه ها گفتن بهت شک کرده بوده میگفته این رفیقتون داعشیه

خلاص حمام و شام مفصل و خواب و صبح هم ما رو با ماشینش دوباره آورد تا نزدیک حرم.

مبیت موجود

از همون کاظمین پیاده روی رو شروع کردیم به طرف کربلا

توی خیابون های بغداد راه می رفیتیم در حالی که پرچم ایران رو به کوله پشتی وصل کرده بودیم . همونجا به رفقا گفتم که زمان جنگ با صدام که همه آرزوی زیارت کربلا رو داشتن هیچ کس حتی توی خواب هم نمیدید که با پرچم ایران تو خیابون های پایتخت عراق قدم بزنه و عراقی ها براش آب و چایی و غذا آماده کنن و اینقدر تحویلش بگیرن. همه ی این ها رو ما مدیون خون شهدا هستیم که راه کربلا رو برامون باز کردن و حالا تا قدس چند قدم بیشتر فاصله نداریم مگر نه اینکه راه قدس از کربلا می گذرد.

ماشین هایی که تو خیابون حرکت می کردن گاهی کنار ما می ایستادن و التماس دعا داشتن ، یکیشون جوراب بهمون داد و التماس دعا داشت و رسمشون اینطوری بود که گوشه ی شال یا پرچم ما رو گره می زدن.

پیاده روی اربعین

توی راه از کار فرهنگی هم غافل نبودیم و علاوه بر عکس های پشت کوله پشتی با بچه ها و جوون ها هم صحبت میشدیم ، یه پسر بچه عراقی رو یه هدیه کوچیک بهش دادیم که از ایران آورده بودیم مخصوص بچه ها ، حدود یک کیلومتر کنارمون پیاده اومد و باهامون حرف می زد ، عکسای پشت کوله پشتی من رو نمشناخت و دونه دونه براش معرفی کردم و توضیح دادم.

داخل شهر بغداد کنار خیابون تو یه موکب که چایی میدادن نشستیم تا خستگی بگیریم. وقتی کنار هم نشستیم بهش گفتم بیا باهم عکس بگیریم بعد پرچم رو آوردم و گفتم یه طرفش رو بگیر ، وقتی پرچم رو دید اول پرچم ایران رو بوس کرد و بعد پرچم عراق رو و بعد هم با هم عکس گرفتیم.

کارفرهنگی اربعبن

تو همین موکب دوتا جوون عراقی بودن که خودشون گفتن بیایید عکس بگیریم و یکیشون ازمون عکس گرفت

توی راه یه جا توی کارتن آب معدتی گذاشته بودن کنار جاده و یه سرباز هم اونجا بود. باهاش سلام تعارف کردم و ازش پرسیدم : وین المرافق ، به زبان محلی عراقی یعنی دستشویی کجاست

گفت همین جا و به داخل ساختمون اشاره کرد.

رفیقمون کوله پشتیش رو داد به من و رفت داخل و تا برگشتنش کلی طول کشید.

چند تا نظامی دیگه هم دم ساختمون بودن توجهشون به عکس های کوله پشتی جلب شد و جلو اومدن و نگاه کردن . فقط رهبر و آیت الله سیستانی رو از تو عکسا شناختن و بقیه رو براشون دونه دونه توضیح دادم یکیشون فکر می کرد شیخ زکزاکی فوت شده اما براش گفتم که زنده است و بچه هاش شهید شدن و خودش در زندانه

یکیشون به عکس بالای ساختمون اشاره کرد ، عکس مقتدی صدر بود. تابلو رو که دیدم تازه فهمیدم اینجا دفتر یکی از احزاب ی وابسته به مقتدی صدره ، اومده بودیم لونه زنبور

رفیقمون که اومد ما رفتیم داخل و یکی از سرباز ها هم اومد. کمی جلو تر ، از ورودی بازرسی ما رو رد کرد و داخل ساختمون شدیم و رفتیم دستشویی ، تازه فهمیدم چرا کار رفیقم طول کشیده بود.موقع خداحافظی بهشون گفتم با هم عکس بگیریم اما گفتن غیر قانونیه و ممنوعه.

کنار مسیر پیاده روی داخل شهر نظامی زیاد بود و زائر کم.

همینطور که راه میرفتیم دوتا نظامی عراقی کنار نشسته بودن و با هم بحث می کردن ما رو که دیدن یهو یکیشون گفت چرا شما ایرانی ها از ما عراقی ها بدتون میاد. من گفتم نه ، کی گفته، گفت قناس ایرانی تو تظاهرات عراقی ها رو کشته. کلی باهاش بحث کردیم و پرچم(ایران و عراق) رو از پشت کوله برداشتم و نشونش دادم و گفتم ما مردم عراق رو دوست داریم و گفتم اینها فتنه سعودی و آمریکایی هست تا بین ما تفرقه بندازن و آخر سر هم گفتم ایران و العراق لا یمکن الفراق و رفتیم ، هرچی من می گفتم اون یکی نظامیه تایید می کرد. داستانشون اینطوری بود که یکیشون طرفدار ایران بود و یکیشون درگیر شایعات شده بود و مثل اصلاح طلبای خودمون بود و میخاست روی اون یکی رو کم کنه که در نهایت خودش ضایع شد.

توی مسیر داشتیم پیاده می رفتیم که یهو چندتا از این ماشین خفن های نظامی آژیر کشون از کنار ما رد شدن و رفتن. وقتی جلو تر رفتیم دیدیم یکی از شخصیت های ی عراق اومده اون طرف خیابون و کلی صندلی چیده بودن.

این طرف خیابون هم نظامی زیاد بود ، داشتیم رد میشدیم که یکی از نظامی ها به من گیر داد و گفت : بنگلادشی؟؟

گفتم : لا ، ایرانی ، بعد پرچم رو از کوله پشتی برداشتم و با دست صاف گرفتم و نشونش دادم و گفتم ایران ، یکم به پرچم نگاه کرد و گفت ایران و العراق . ، هوممم ، خندید و گفت انت شریف .

آخه پرچم همراه ما یه طرفش پرچم ایران بود و یه طرفش پرچم عراق و بین دو پرچم نوشته الحسین.

بعد از چند کیلومتر پیاده روی ، یه ون سوار شدیم و بیشتر از یک ساعت توی ترافیک سوار ون بودیم. تا بریم محمودیه.

کرایمون رو هم یه جوون خوش برخورد عراقی که خودشم مسافر بود حساب کرد و چند دقیقه بعد پیاده شد. شیش نفر بودیم که کرایه ما رو از بغداد به محمودیه حساب کرد نفری یک و نیم دینار یعنی 9 دینار کرایه داد به پول ما میشه حدود 90 هزار تومن.

توی راه بیکار بودیم همش از پنجره بیرون رو نگاه می کردیم. از جلو یه ایستگاه اتوبوس رد شدیم که با اسپری روش شعار نوشته بودن ، ایران بره بره. (ضد ایران )

اما توی بلوار ها و میدون های شهر چندین مورد عکس امام ای رو دیدم که زده بودن ولی چون سوار ماشین تو حرکت بودیم نشد که عکس بگیرم در عوض توی مسیر پیاده روی  تا کربلا چند مورد تونستم از نصاویر امام ای که عراقی ها نصب کرده بودن عکس بگیرم. توی مسیر کاظمین تا کربلا حتی یه دونه موکب ایرانی هم نبود بطور کلی ایرانی ها خیلی کم میان این طرف.

عکس مقام معظم رهبری در عراق

سماحه القاءد

 

تصاویر رهبر در عراق

 

عکس رهبری در عراق

 

عکس رهبر در عراق

روی این تابلو که عکسش پایین هست نوشته مثلی لا یبایع مثله و روی عکس ترامپ  قرمز زده ، این حدیث از امام حسین (ع) هست که خطاب به یزید می فرماید :مثل من ، هیچ گاه با مثل تو بیعت نمی کند. از این تابلوها تا دلت بخواد به تیر برق های توی مسیر نصب شده بود.

عکس رهبر در عراق

الحمد لله انگار فرهنگ شهادت تو عراق هم نهادینه شده و تقریبا همه جا عکس شهدای جهاد با داعش روی و دیوار شهر دیده میشد و این روند تا آخر سفر ما ادامه داشت و همه جای عراق پر از تصاویر شهدا بود و زیر عکس ها می نوشتن شهید البطل یعنی شهید قهرمان

توی ون یه نوجون هم جلوی ما نشسته بود که باهاش کلی رفیق شدیم اسمش احمد بود. توی کمر بندی نزدیک شهر محمودیه راننده نگه داشت و پیادمون کرد تقریبا نزدیک محمودیه بودیم ولی بخاطر ترافیک اینجا پیادمون کرد.

مادر احمد یه چیزی در گوشش گفت و احمد برگشت به سمت ما و با صدای آهسته به عربی گفت : توی این راه ایرانی ها رو می کشن.

اولش نفهمیدیم چی میگه بعد که تکرار کرد من فهمیدم چی می گه و برا رفیقم ترجمه کردم

رفیق ما هم با صدای بلند گفت اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک.

حشدنا دائم حتی ظهور القائم

از اونجا رسما پیاده روی شروع شد. از ستون 1870

این مسیر هر چقدر به کربلا نزدیک بشی شماره ستون کم میشه و ستون 1 نزدیک شهر کربلاست.

سر ظهر تو اوج گرما تو جاده پیاده شدیم و چند صد متر راه رفتیم تا یه جا برای نماز پیدا کنیم.

رفتیم تو یه موکب وضو گرفتیم و نماز خوندیم . عراقی ها همش با هم همه می کردن و می گفتن ایرانی . ایرانی.

وقتی یه نفرشون تو موکب نماز خوند فهمیدیم سنی هستن.

خلاصه تو این مسیر غیر از ما هیچ ایرانی نبود و حضور ما برای عراقی ها هم عجیب بود البته وقتی به کربلا نزدیک شدیم تک و توک ایرانی هم دیده میشد.

حقیقتش توی سی چهل تا ستون اول حسابی احساس غریبی می کردیم اما کم کم یخمون آب شد.

تا دلتون بخواد نوشیدنی فراوان بود آب معدنی و انواع آب میوه یعنی آب لیموی عراقی ، آب انار ، آب پرتغال ، شیر موز ، دوغ ، شیر کاکائو و . توی مسیر فراوان بود.

قدم به قدم یا کباب ترکی میدادن یا کوبیده ،نخود پخته و باقالی پخته هم زیاد بودبعضی جاها هم فلافل میدادن ، کله پاچه هم زیاد میدادن ،

یه جا نشسته بودیم استراحت کنیم که چند تا جوون اومدن و حدود صد و پنجاه الی دویست متر از مسیر پیاده روی رو موکت قرمز انداختن و روش سفره یه بار مصرف انداختن و هفت هشت تا میز چیدن وسط مسیر پیاده روی ، بعدش تو سفره دلستر قوطی و پرتغال و موز گذاشتن ، ما که نمیدونستیم داستان چیه فقط نگاه می کردیم ، بعد تو سفره ها و روی میز ها یه سری سینی بزرگ گذاشتن که توش یه چیزی شبیه نون تیلیت شده تو آبگوشت بود. بعد هم کنار سفره روی زمین خانومها نشستن و مرد ها هم سرپا کنار میزها ایستادن و با دست از تو سینی ها غذا بر میداشتن و می خوردن ، نزدیک تر که شدیم فهمیدیم کله پاچه است.

همین طور کنار سفره چند ده متریشون راه می رفتیم که یه مرد جا افتاده ای زد رو شونم و گفت آقا.

با ایما و اشاره گفت خذ الصوره . و به سفره اشاره گرد و گفت ل.

منظورش این بود که عکس بگیر و نشون بده . (تا چشمش دربیاد).

خلاصه خبر گند زدن های به مردم عراق هم رسیده و تا آخرسفر چندین مورد داشتیم که حسابی برای سلام و درود برعکس فرستادن.

تو مسیر یه جور آش عراقی هم بود معروف به شوربه که خوشمزه هم بود.

توی این مسیر دیدن قربانی کردن گاو و گوسفند و شتر در کنار خیابون برامون عادی شده بود.

کودکان عراقی

واقعا هیچ کجای دنیا که چه عرض کنم توی تاریخ بشریت حماسه اربعین نظیر نداره ، بعد معنویش که به کنار ، ما در حدی نیستیم که ازش حرف بزنیم اما همین بعد مادیش هم معجزه است.

صدها کلیومتر رستوران شبانه روزی رایگان کجای تاریخ ثبت شده؟؟؟

میلیارد ها عدد غذا که پخته و پخش میشه.

میلیارد ها لیوان آب آشامیدنی و آب میوه ، میلیارد ها عدد نان ، میلیون ها جای خواب و پتو و تشک و بالش

، میلیارد ها استکان چای و قهوه ، حتی این طرف توی ایران پارکینگ میلیونی ماشین های زائران امام حسین (ع)

ماها تو برگزاری یه هیئت یا نه ، اصلا تو برگزاری یه مهمونی با  سی تا مهمون کم میاریم و خسته میشیم اما چه کسی میتونه این حرکت عظیم رو مدیرت کنه جز حضرت صاحب امان (عج) ، کدام نیرویی میتونه میلیون ها نفر رو به حرکت وادار کنه جز مغناطیس عشق حسین ، کسی که تا سر کوچه حال نداره پیاده بره تو اربعین ده ها کیلومتر رو با پای پیاده راه میره ، تو دنیایی که همه چیز شده پول و مردم به لاکچری هاشون افتخار میکنن توی اربعین تاول پاها میشه مایه افتخار . توی دنیایی که اگه پول نداشته باشی از گشنگی باید بمیری ، تو اربعین التماس می کنن تا بهت غذا و نوشیدنی و جای خواب رایگان بدن. ولله اربعین معجزه است . اربعین گوشه کوچکی از دنیای بعد از ظهور امام زمانه اصلا اربعین مانوری برای ظهوره ، خدا داره مردم دنیا رو برای ظهور آماده میکنه پس حواسمون رو جمع کنیم که از این قافله جا نمونیم و سرمون بی کلاه نمونه

 

تو اربعین هر کس هر جوری که میتونه به زائر امام حسین خدمت میکنه . طرف هر چی پول داره خرج اطعام زوار میکنه ، اونی که پول نداره دستمال کاغذی میده و یا با یه لیوان و یه پارچ آب خودش رو به این قافله ی مهدوی پیوند میزنه تا اسمش رو به عنوان خادم الحسین ثبت نام کنن چراکه خادم الحسین بودن شرط مهدی یاور بودنه حتی یه جا توی کربلا دو سه تا جوون بودن که یه تیکه کارتون گرفته بودن دستشون و زائر ها رو باد می زدن ، توی راه بعضیا با شلنگ آب و بعضیا با سم پاش به زائر ها آب میپاشیدن تا خنک بشن.

یه دختر بچه عراقی توی مسیر ایستاده بود و به زائر ها آب خنک میداد و فریاد می زد : زایر . ، زایر. ، مای بارد . (آب خنک)

وقتی دقت کردم دیدم که یکی از دست هاش از مچ قطع شده و با یک دست آب  ها رو دونه دونه برمیداره و به زوار میده.

وقتی فهمید دارم ازش عکس میگیرم با این لبخند زیباش ما رو میهمان کرد.

توی مسیر هر جا بچه های عراقی رو میدیدم ، باهاشون یه خوس و بش کوتاه می کردیم و بهشون یه هدیه کوچیک میدادیم ، بچه ها خیلی خوشحال می شدن.

توی مسیر پیاده روی اربعین یه پسر بچه رو دیدم که خواهر کوچیک تر از خودش رو ، کول گرفته بود و با سرعت حرکت می کرد و دنبال مادرش می رفت ، اونقدر تند می رفت که حتی نتونستم یه عکس درست و حسابی ازش بگیرم.  بچه ای که توی خونه اگه یه لیوان آب بخواد باید مادرش براش بیاره ، این بار سنگین رو حمل میکنه تا خواهرش رو ببره زیارت امام حسین(ع)  این معجزه ی عشقه ، عشقی که کوچیک و بزرگ نمیشناسه و داره پیر و جوون رو برای ظهور منتقم خون پاکش آماده میکنه.

پیاده روی اربعین

سر ظهر رفتیم تو یه موکبی برای استراحت طبق معمول جوون های عراقی جمع شدن دور ما و کلی حرف زدیم تو همین حال یه نوجوون عراقی اومد و شروع کرد مثل بلبل فارسی حرف زدن ، گفت عموم خونشون خوزستانه ،

بعد از کلی حرف زدن و بحث با جوون های عراقی رفتم از انتهای موکب پتو و بالش بیارم که استراحت کنیم ، دیدم یه نفر از پشت به کمرم دست زد ، وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دوتا دختر بچه عراقی همزمان با هم گفتن خوش آمدید من چهار میخ مونده بودم . خندیدم و گفتم احسنت . فک کنم اون نوجوونه که فارسی بلد بود بهشون یاد داده بود.

جوون های عراقی بعضیاشون خیلی اهل فوتبال بودن ، به فوتبال میگن کره القدم ، خصوصا پرسپولیس اونجا معروف  بود به خاطر بشار رسن .

باهاشون که حرف میزدیم خیلی خون گرم و صمیمی بودن و دو سوته پسرخاله میشدن ، بچه هاشونم همینطور بودن و فوری صمیمی میشدن تو یکی از موکب ها یک پسر بچه ای بود که دیونمون کرد از بس که از سر و کولمون رفت بالا

تو یکی از موکب ها هم با پسر موکب دار رفیق شدیم . اسمش محسن بود بهش یه هدیه دادیم ، باباشم تو عکس هست. دوتاشون خوش برخورد و با مرام بودن.

توی بحث هایی که داشتیم تنها ایرادشون این بود که بینشون شایعه کرده بودن که تو تظاهرات تک تیرانداز ایرانی مردم رو می زنه. و تقریبا همه جا درباره ی این مسئله صحبت شد و ما میگفتیم این فتنه ی سعودی و آمریکایی هاست تا بین مردم ایران و عراق اختلاف بندازن مثل فیلم مختار (آخه عراقیا فیلم مختار رو خیلی دوست دارن و کنار خیابون چندین مورد دیدم که ویدئو پرجکتور گذاشته بودن و مختار پخش می کردن و مردم هم جمع میشدن و نگاه می کردن ،  بعضی جاها عکس فریبرز عرب نیا رو زده بودن و نوشته بودن موکب مختار سقفی ، یا مثلا جلوی موکب مسلم بین عقیل عکس امین زندگانی زده بودن ، فیلم یوسف پیامبر رو هم بعضی جاها پخش می کردن)

تو یکی از موکب ها بحثمون بالا گرفت ، چند تا عراقی بودن که یکیشون مثل اصلاح طلبای خودمون حرف حق تو مغزش نمیرفت ، به من گفت تو اصلا بلدی قرآن بخونی ،  منم از حفظ براش خوندم با تجوید ، انتظارش رو نداشت میخواست ضایع کنه اما خودش ضایع شد ، بعدا فهمیدیم معلم قرآنه ، بحث تک انداز ایرانی ادامه داشت ، آخرش رفیقم گفت : آره آقا جون اصلا تک تیر انداز ایرانی بوده ، ایرانی ها منافق توشون زیاد هست و همه که مثل هم نیستن ، همین مجاهدین خلق که تو پادگان اشرف بودن هفده هزار نفر از ایرانی ها رو ترور کردن ، شما عراقی ها هم همین طور ، همتون که مثل هم نیستین ، سنی دارین ، وهابی دارین ، بعثی دارین ، داعشی دارین .

 

عراقیه آخرش گفت حشد ایران علی راسی (یعنی  سپاه ایران رو سر ما جا داره) و گرفت خوابید.

ایران و العراق لا یمکن الفراق

بین عراقیا جوون های بابصیرت و آگاه هم کم نبودن و چند مورد داشتیم که اونا ما رو نصیحت می کردن که سعودی و آمریکا می خوان بین شیعه های ایران و عراق تفرقه بندازن.

یکی از همین جوون ها که خیلی آگاه و با بصیرت بود ، سی و پنج سالش بود و پنج تا بچه داشت ، میگفت مغازه داشتم که آمریکایی ها با بمب تردنش ، میگفت الان خدا چند برابرش رو بهم داده ، وسط راه یه گدا نشسته بود ، به گدا میگن علی بابا ، این بنده خدا می گفت شیعه ها همشون علی بابا هستن ، می گفت مناطق سنی نشین آب و برقش و امکاناتش بیشتره اما به مناطق شیعه نشین رسیدگی نمیشه.

الحسین یجمعنا

توی مسیر هر صد تا ستون با هم قرار داشتیم و هر از گاهی که بین ما فاصله می افتاد ، در محل قرار همدیگه رو پیدا می کردیم و بعد مسیر رو ادامه می دادیم  ، رفیق ما که هست همراهمون بود ، تو عراق خیلی تحویلیش می گرفتن و به زور بهش آب و غذا می دادن. تو مسیر پیاده روی رسیدیم به جایی به نام ام الحسنین ، یه مرد میانسال اومد سراغ حاج آقا و به زور ما رو برد خونشون ، با این حساب دیگه نمی تو نستیم بریم سر قرار ، به همین دلیل ما اومدیم تو مسیر پیاده روی و همونجا ایستادیم تا بقیه دوستان رو به حاج آقا ملحق کنیم.

یهویی فکری به سرمون زد و عطر گل سرخ که از قم خریده بودیم رو از جیب خارج کردیم و می زدیم به زائر ها و بلند بلند با لهجه عربی می گفتیم " زایر ، زایر ، حلاویکم زایر" و براشون عطر می زدیم. اونا هم می گفتن معجورین  یعنی خدا اجرت بده . بلکه با این خدمت ناچیز ، ملائک اسم ما رو هم تو لیست خادمان امام حسین بنویسن.

بالاخره همدیگه رو یافتیم و یه وعده غذایی مهمان این خونه بودیم.

می گفت دوسال پیش چند تا ایرانی اومده بودن خونمون و خیلی خوشحال شده بود که ما مهمونش بودیم.

از تصویر پشت کوله پشتی قبلا براتون گفته بودم ، توی مسیر که پیاده می رفتیم به دفعات بسیار زیاد صدای صحبت کردن افراد پشت سرم رو میشنیدم که درباره عکس پشت کوله پشتی صحبت می کردن مثلا اونی که شخصیت های تو عکس رو میشناخت برای رفیقاش تعریف می کرد.

بعضیاشون از پشت میومدن و میگفتن ایرانی صلوات یا میگفتن آقا آقا صلوات

از ایرانی آقا رو بلد بودن و از دور صدا می کردن آقا آقا و اگه نگاه می کردی میفهمیدن ایرانی هستی.

کار فرهنگی اربعین

یه جوون صدام کرد و به عکس کوله پشتی اشاره کرد و گفت " ماکو مقتدا "

منظورش این بود که چرا عکس مقتدی صدر تو این شخصیت ها نیست ، (تو مسیر کاظمین به کربلا پر از عکس های مقتدی صدر بود و عکس آیت الله سیستانی ، عکس مقام معظم رهبری هم به چشم میومد و تعداد بسیار کمی هم عکس صادق شیرازی ملعون وجود داشت که اونها هم فقط یه طرح بود که نزدیک کربلا به تیر برق وصل کرده بودن و در طول مسیر اصلا خبری از صادق شیرازی نبود.)

متقدی صدر

بهش گفتم که عکس مقتدا رو ندارم اگه تو داری بهم بده

یکی دیگه هم بهم همینو گفت ، گفتم تو خودت عکس مقتدی رو داری؟ دیگه هیچی نگفت.

یه جوون دیگه اومد و کلی تحویلمون گرفت و گفت مرجعش امام ایه.

توی مسیر بازرسی بدنی زیاد بود ، یه جا به من گیر داد و منو فرستاد که کوله پشتیم رو بگردن ، کوله پشتی رو گذاشتم روی میز تا بازرسی بشه ، وقتی عکس آیت الله سیستانی رو روی کوله پشتی دید ، اشاره کرد که برو ، کوله پشتی رو هم نگشت.

با اینکه پرچم ایران رو به کوله پشتی زده بودم ، اغلب منو با عراقی ها اشتباه می گرفتن و فکر می کردن من عربم . ما با حاج آقا دو نفری وسایلمون تو یه کوله پشتی بود چون حاجی کوله نداشت و نوبت به نوبت کوله رو حمل می کردیم ، وقتی نوبت حاجی میشد و من کوله نداشتم داستان های جالبی پیش میومد ، تقریبا همه فکر می کردن من عراقیم و از من آدرس می پرسیدن ، بعضیا شروع می کردن به تعریف کردن به عربی و من فقط لبخند می زدم و سر ت میدادم و سه چهار تا کلمه ای که به لهجه محلی بلد بودم رو می گفتم ، تو یکی از موکب ها یه پسر بچه گیر داده بود و می گفت انت عراقی و باورش نمیشد من ایرانیم. خصوصا که به خاطر اینکه آفتاب سوخته نشم یه چفیه عربی خریدم و مینداختم رو سرم.

تو یکی از موکب ها که ظهر رفته بودیم برای استراحت با بچه ها ی عراقی خیلی رفیق شدیم.

موقعی که خدا حافظی کردیم و راه افتادیم چند قدمی رو که رفتیم بچه ها با عجله از پشت سر نزدیک شدن و بلند بلند ما رو صدا می زدن ، وقتی رسیدن یه گوشی دستشون بود ، گوشی یکی از رفقای ما تو موکبشون جا مونده بود و بچه ها برامون آوردنش.

بچه های عراقی

بچه عراقی با پرچم ایران

یه جای دیگه هم یکی از رفقا موقع وضو گرفتن انگشترش رو جا گذاشته بود ، وقتی فهمید از یه جوون عراقی که اونجا ایستاده بود پرس و جو کرد ، عراقیه مشخصات انگشتر رو پرسید و بعد از تو جیبش انگشتر رو خارج کرد و داد به رفیق ما

نزدیک کربلا که شدیم ایرانی ها هم تعدادشون بیشتر شده بود و تک و توک ایرانی هم پیدا میشد.

من چون تند تر راه می رفتم از بقیه جلوتر بودم و باید نزدیک ستون محل قرار منتظر می موندم تا بقیه بیان ، کوله پشتی رو کنار میذاشتم و رو این صندلی پلاستیکی ها مینشستم ، وقتی یه نفر از جلوم رد میشد که شبیه ایرانی ها بود می گفتم آقا آقا ، ایرانی ؟ و باهاش شوخی میکردم اولش باورشون میشد من عربم بعد که یکم طول میکشید و لهجه ایرانیم لو می رفت می فهمیدن و کلی با هم می خندیدیم.

با یه جوون ایرانی تقریبا همینطوری آشنا شدم ،  و کلی با هم حرف زدیم و بحث ی کردیم و خبر دستگیری زم مدیر آمد نیوز رو اون بهم داد و خیلی خوشحال شدم.

تو اون چند روزی که عراق بودیم اینترنت نداشتیم و کلا از همه چیز بی خبر بودیم اما این بنده خدا اینترنت گرفته بود و این خبر خوش رو به ما داد.

دولت لیبرال کدخداپرست اینترنت رو خیلی گرون کرده بود ، اگه اشتباه نکنم 100mb میشد  بیست هزار تومن

اگه این سه چهار  میلیون ایرانی که اربعین رفتن کربلا هر کدوم چهار تا عکس با هشتک تو اینستا گذاشته بودن ، کل دنیا از این حماسه بی نظیر با خبر میشد و عظمت تمدن شیعه رو دنیا میدید اما این از خدا بی خبر ها کاری کردن که دسترسی به اینترنت حداقل باشه ، اینا نوکران شیطان هستند.

 

ایرانی ها اغلب پشت کوله پشتی هاشون عکس رهبر و عکس نوشته تک تک قدم هایم را نذر ظهورت میکنم زده بودن.  تو یکی از موکب ها

یه گروه مشهدی رو دیدم که تصویر اومدن مقتدی صدر به بیت رهبری رو چاپ کرده بودن که کنار رهبر رو زمین نشسته و پرس کرده بودن و زده بودن پشت کوله پشتی ، تو این موکب بچه زیاد بود و ما بهشون بادکنک دادیم و سر صدای بازی کردن بچه ها بلند شد.

مشهدی ها هم نمک تبرک حرم امام رضا آورده بودن و به خادم ها میدادن.

 

رسیدیم کربلا و یه موکب نزدیک حرم امام حسین پیدا کردیم. کوله پشتی ها رو گذاشتیم و رفتیم حرم و قرار ملاقات رو گذاشتیم بعد نماز صبح

نذری فرهنگی اربعین

در عین اینکه خودمون رو برای اربعین آماده کردیم از نذری فرهنگی هم غافل نبودیم و چند تا طرح رو انتخاب کردیم و چاپ کردیم تا زائران امام حسین(ع) در مسیر پیاده روی به کوله پشتی خودشون الصاق کنن چراکه تو این مسیر صدها نفر این طرح رو میبینن و گاها یه نفر ممکنه چندین دقیقه پشت سر شما راه بره و یقینا در پوستر پشت کوله پشتی شما تامل خواهد کرد.

(طرح های با کیفیت برای چاپ رو از اینجا دانلود کنید.)

بقیه در ادامه مطلب .

کار دیگه ای که کردیم تهیه آبنبات چوبی و بادکنک و اسباب بازی های کوچیک برای هدیه دادن به کودکان عراقی هست که در موکب ها به زائران خدمت می کنن ، تاثیر این هدیه های کوچیک رو دست کم نگیرید.

بچه های غراقی اربعین

اما برای چاپ پوستر ها ما طرح ها رو ، کنار هم چیدیم و روی بنر چاپ کردیم و بعد از چاپ برش زدیم ، در اندازه حدود A4

هر جوریکه که محاسبه کردیم ، چاپ این شکلی ارزون ترین شکل ممکن بود. وگرنه اگه بخوایید بیشتر هزبنه کنید میتونید روی کاغذ گلاسه پرینت رنگی بگیرید و بعد پرس کنید که به مراتب زیباتر و با کیفیت تر خواهد بود. و نهایتا بعد از برش دادن بنر طرح ها به صورت زیر آماده برای الصاق به کوله پشتی شدند.

طرح پشت کوله اربعین

 

دانلود عکس پروفایل اربعین از اینجا

 


عکس نوشته اربعین

بالاخره امام حسین ما رو هم طلبید و با پراید یکی از رفقا راهی مرز مهران شدیم. توی راه ماجراها داشتیم ، توی ماشین هیئت  شور می گرفتیم و سینه می زدیم وقتی ترافیک میشد همه توجهات به ما جلب میشد.

مرز مهران جمعیت خیلی زیاد بود ولی خیلی روان و بدون مشکل از مرز رد شدیم و یه ماشین گرفتیم برای سامرا و کاظمین و سید محمد.

بقیه در ادامه مطلب .

سامرا عکس شهدا حشدالشعبی رو زده بودن و عکس شهید هادی ذوالفقاری هم بود.

سامرا حس غربت عجیبی داشت و کاشی های شکسته در دیوار حرم بدجوری بغض آدم رو می شکست.

بعد سامرا رفتیم امام زاده سید محمد که حس خوبی داشت و چایی صلواتی که جلوی امام زاده میدادن خیلی خوشمزه بود و همین چایی تا آخر سفر برای ما ماجرا شد. طعم چایی سید محمد رفته بود زیر زبونمون و تا آخر سفر نوحه (مگه چی تو چایی های روضته آقا جون / گمونم رقیه یک کم تربت میریزه ) رو می خوندیم.

راننده با اخلاق و خوبی داشتیم که خودشون موکب داشتن که نماز ظهر رو رفتیم موکب اونا

بعد رفتیم کاظمین و تو کاظمین با راننده خدا حافظی کردیم و کرایشو دادیم.

نزدیک حرم کیف هامون رو به نرده ها آویزون کردیم و رفتیم زیارت ، تا آخرین ساعتی که تو کاظمین بودیم کیف ها همون جا آویزون بود و ما می رفتیم حرم و میومدیم و هیچ کس به کیف ها دست نمی زد.

یه پیر مردی تو کاظمین خانومش رو گم کرده بود و از کاروان جا مونده بود ، کمکش کردیم که راه و چاه رو پیدا کنه.

توی حرم یه سری دفترچه بود که روش عکس شهدا دفاع مقدس بود ، من عکس شهید باکری رو دیدم ، توی دفترچه یک سری اعمال نوشته شده بود مثلا صدتا صلوات که هدیه می کردی به اون شهید اما نکته جالب اینجاست که اینها شهدای جنگ ایران و عراق بودن (البته درستش ایران و رژیم بعث صدام) و الان توی عراق عکسشون رو تو حرم گذاشتن و به روحشون هدیه معنوی میفرستن ، این معجزه ی شهداست.

شب اطراف حرم می چرخیدیم که یه عراقی اومد سراغ رفیق ما که معمم بود ، خلاصه شب ما روبا ماشین خودش برد خونشون ، تویوتا داشت، اسمش عمار بود. ما سه تا شیخ همراهمون بود و عربی رو مشکلی نداشتیم.

تو راه صحبت می کردیم درباره تظاهرات عراق ازش پرسیدیم ، گفت اصلا به ایران ربطی نداره و به خاطر نبود امکانات و برق و آب و فساد دولت و این چیزاست.

رفتیم خونشون داداشش اسمش یاسر بود و پلیس بود می گفت چون پلیسه اجازه نداره بیاد ایران ولی عمار ایران اومده بود.

یاسر من رو خیلی بد نگاه می کرد. بعدا بچه ها گفتن بهت شک کرده بوده میگفته این رفیقتون داعشیه

خلاص حمام و شام مفصل و خواب و صبح هم ما رو با ماشینش دوباره آورد تا نزدیک حرم.

مبیت موجود

از همون کاظمین پیاده روی رو شروع کردیم به طرف کربلا

توی خیابون های بغداد راه می رفیتیم در حالی که پرچم ایران رو به کوله پشتی وصل کرده بودیم . همونجا به رفقا گفتم که زمان جنگ با صدام که همه آرزوی زیارت کربلا رو داشتن هیچ کس حتی توی خواب هم نمیدید که با پرچم ایران تو خیابون های پایتخت عراق قدم بزنه و عراقی ها براش آب و چایی و غذا آماده کنن و اینقدر تحویلش بگیرن. همه ی این ها رو ما مدیون خون شهدا هستیم که راه کربلا رو برامون باز کردن و حالا تا قدس چند قدم بیشتر فاصله نداریم مگر نه اینکه راه قدس از کربلا می گذرد.

ماشین هایی که تو خیابون حرکت می کردن گاهی کنار ما می ایستادن و التماس دعا داشتن ، یکیشون جوراب بهمون داد و التماس دعا داشت و رسمشون اینطوری بود که گوشه ی شال یا پرچم ما رو گره می زدن.

پیاده روی اربعین

توی راه از کار فرهنگی هم غافل نبودیم و علاوه بر عکس های پشت کوله پشتی با بچه ها و جوون ها هم صحبت میشدیم ، یه پسر بچه عراقی رو یه هدیه کوچیک بهش دادیم که از ایران آورده بودیم مخصوص بچه ها ، حدود یک کیلومتر کنارمون پیاده اومد و باهامون حرف می زد ، عکسای پشت کوله پشتی من رو نمشناخت و دونه دونه براش معرفی کردم و توضیح دادم.

داخل شهر بغداد کنار خیابون تو یه موکب که چایی میدادن نشستیم تا خستگی بگیریم. وقتی کنار هم نشستیم بهش گفتم بیا باهم عکس بگیریم بعد پرچم رو آوردم و گفتم یه طرفش رو بگیر ، وقتی پرچم رو دید اول پرچم ایران رو بوس کرد و بعد پرچم عراق رو و بعد هم با هم عکس گرفتیم.

کارفرهنگی اربعبن

تو همین موکب دوتا جوون عراقی بودن که خودشون گفتن بیایید عکس بگیریم و یکیشون ازمون عکس گرفت

توی راه یه جا توی کارتن آب معدتی گذاشته بودن کنار جاده و یه سرباز هم اونجا بود. باهاش سلام تعارف کردم و ازش پرسیدم : وین المرافق ، به زبان محلی عراقی یعنی دستشویی کجاست

گفت همین جا و به داخل ساختمون اشاره کرد.

رفیقمون کوله پشتیش رو داد به من و رفت داخل و تا برگشتنش کلی طول کشید.

چند تا نظامی دیگه هم دم ساختمون بودن توجهشون به عکس های کوله پشتی جلب شد و جلو اومدن و نگاه کردن . فقط رهبر و آیت الله سیستانی رو از تو عکسا شناختن و بقیه رو براشون دونه دونه توضیح دادم یکیشون فکر می کرد شیخ زکزاکی فوت شده اما براش گفتم که زنده است و بچه هاش شهید شدن و خودش در زندانه

یکیشون به عکس بالای ساختمون اشاره کرد ، عکس مقتدی صدر بود. تابلو رو که دیدم تازه فهمیدم اینجا دفتر یکی از احزاب ی وابسته به مقتدی صدره ، اومده بودیم لونه زنبور

رفیقمون که اومد ما رفتیم داخل و یکی از سرباز ها هم اومد. کمی جلو تر ، از ورودی بازرسی ما رو رد کرد و داخل ساختمون شدیم و رفتیم دستشویی ، تازه فهمیدم چرا کار رفیقم طول کشیده بود.موقع خداحافظی بهشون گفتم با هم عکس بگیریم اما گفتن غیر قانونیه و ممنوعه.

کنار مسیر پیاده روی داخل شهر نظامی زیاد بود و زائر کم.

همینطور که راه میرفتیم دوتا نظامی عراقی کنار نشسته بودن و با هم بحث می کردن ما رو که دیدن یهو یکیشون گفت چرا شما ایرانی ها از ما عراقی ها بدتون میاد. من گفتم نه ، کی گفته، گفت قناس ایرانی تو تظاهرات عراقی ها رو کشته. کلی باهاش بحث کردیم و پرچم(ایران و عراق) رو از پشت کوله برداشتم و نشونش دادم و گفتم ما مردم عراق رو دوست داریم و گفتم اینها فتنه سعودی و آمریکایی هست تا بین ما تفرقه بندازن و آخر سر هم گفتم ایران و العراق لا یمکن الفراق و رفتیم ، هرچی من می گفتم اون یکی نظامیه تایید می کرد. داستانشون اینطوری بود که یکیشون طرفدار ایران بود و یکیشون درگیر شایعات شده بود و مثل اصلاح طلبای خودمون بود و میخاست روی اون یکی رو کم کنه که در نهایت خودش ضایع شد.

توی مسیر داشتیم پیاده می رفتیم که یهو چندتا از این ماشین خفن های نظامی آژیر کشون از کنار ما رد شدن و رفتن. وقتی جلو تر رفتیم دیدیم یکی از شخصیت های ی عراق اومده اون طرف خیابون و کلی صندلی چیده بودن.

این طرف خیابون هم نظامی زیاد بود ، داشتیم رد میشدیم که یکی از نظامی ها به من گیر داد و گفت : بنگلادشی؟؟

گفتم : لا ، ایرانی ، بعد پرچم رو از کوله پشتی برداشتم و با دست صاف گرفتم و نشونش دادم و گفتم ایران ، یکم به پرچم نگاه کرد و گفت ایران و العراق . ، هوممم ، خندید و گفت انت شریف .

آخه پرچم همراه ما یه طرفش پرچم ایران بود و یه طرفش پرچم عراق و بین دو پرچم نوشته الحسین.

بعد از چند کیلومتر پیاده روی ، یه ون سوار شدیم و بیشتر از یک ساعت توی ترافیک سوار ون بودیم. تا بریم محمودیه.

کرایمون رو هم یه جوون خوش برخورد عراقی که خودشم مسافر بود حساب کرد و چند دقیقه بعد پیاده شد. شیش نفر بودیم که کرایه ما رو از بغداد به محمودیه حساب کرد نفری یک و نیم دینار یعنی 9 دینار کرایه داد به پول ما میشه حدود 90 هزار تومن.

توی راه بیکار بودیم همش از پنجره بیرون رو نگاه می کردیم. از جلو یه ایستگاه اتوبوس رد شدیم که با اسپری روش شعار نوشته بودن ، ایران بره بره. (ضد ایران )

اما توی بلوار ها و میدون های شهر چندین مورد عکس امام ای رو دیدم که زده بودن ولی چون سوار ماشین تو حرکت بودیم نشد که عکس بگیرم در عوض توی مسیر پیاده روی  تا کربلا چند مورد تونستم از نصاویر امام ای که عراقی ها نصب کرده بودن عکس بگیرم. توی مسیر کاظمین تا کربلا حتی یه دونه موکب ایرانی هم نبود بطور کلی ایرانی ها خیلی کم میان این طرف.

عکس مقام معظم رهبری در عراق

سماحه القاءد

 

تصاویر رهبر در عراق

 

عکس رهبری در عراق

 

عکس رهبر در عراق

روی این تابلو که عکسش پایین هست نوشته مثلی لا یبایع مثله و روی عکس ترامپ  قرمز زده ، این حدیث از امام حسین (ع) هست که خطاب به یزید می فرماید :مثل من ، هیچ گاه با مثل تو بیعت نمی کند. از این تابلوها تا دلت بخواد به تیر برق های توی مسیر نصب شده بود.

عکس رهبر در عراق

الحمد لله انگار فرهنگ شهادت تو عراق هم نهادینه شده و تقریبا همه جا عکس شهدای جهاد با داعش روی و دیوار شهر دیده میشد و این روند تا آخر سفر ما ادامه داشت و همه جای عراق پر از تصاویر شهدا بود و زیر عکس ها می نوشتن شهید البطل یعنی شهید قهرمان

توی ون یه نوجون هم جلوی ما نشسته بود که باهاش کلی رفیق شدیم اسمش احمد بود. توی کمر بندی نزدیک شهر محمودیه راننده نگه داشت و پیادمون کرد تقریبا نزدیک محمودیه بودیم ولی بخاطر ترافیک اینجا پیادمون کرد.

مادر احمد یه چیزی در گوشش گفت و احمد برگشت به سمت ما و با صدای آهسته به عربی گفت : توی این راه ایرانی ها رو می کشن.

اولش نفهمیدیم چی میگه بعد که تکرار کرد من فهمیدم چی می گه و برا رفیقم ترجمه کردم

رفیق ما هم با صدای بلند گفت اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک.

حشدنا دائم حتی ظهور القائم

از اونجا رسما پیاده روی شروع شد. از ستون 1870

این مسیر هر چقدر به کربلا نزدیک بشی شماره ستون کم میشه و ستون 1 نزدیک شهر کربلاست.

سر ظهر تو اوج گرما تو جاده پیاده شدیم و چند صد متر راه رفتیم تا یه جا برای نماز پیدا کنیم.

رفتیم تو یه موکب وضو گرفتیم و نماز خوندیم . عراقی ها همش با هم همه می کردن و می گفتن ایرانی . ایرانی.

وقتی یه نفرشون تو موکب نماز خوند فهمیدیم سنی هستن.

خلاصه تو این مسیر غیر از ما هیچ ایرانی نبود و حضور ما برای عراقی ها هم عجیب بود البته وقتی به کربلا نزدیک شدیم تک و توک ایرانی هم دیده میشد.

حقیقتش توی سی چهل تا ستون اول حسابی احساس غریبی می کردیم اما کم کم یخمون آب شد.

تا دلتون بخواد نوشیدنی فراوان بود آب معدنی و انواع آب میوه یعنی آب لیموی عراقی ، آب انار ، آب پرتغال ، شیر موز ، دوغ ، شیر کاکائو و . توی مسیر فراوان بود.

قدم به قدم یا کباب ترکی میدادن یا کوبیده ،نخود پخته و باقالی پخته هم زیاد بودبعضی جاها هم فلافل میدادن ، کله پاچه هم زیاد میدادن ،

یه جا نشسته بودیم استراحت کنیم که چند تا جوون اومدن و حدود صد و پنجاه الی دویست متر از مسیر پیاده روی رو موکت قرمز انداختن و روش سفره یه بار مصرف انداختن و هفت هشت تا میز چیدن وسط مسیر پیاده روی ، بعدش تو سفره دلستر قوطی و پرتغال و موز گذاشتن ، ما که نمیدونستیم داستان چیه فقط نگاه می کردیم ، بعد تو سفره ها و روی میز ها یه سری سینی بزرگ گذاشتن که توش یه چیزی شبیه نون تیلیت شده تو آبگوشت بود. بعد هم کنار سفره روی زمین خانومها نشستن و مرد ها هم سرپا کنار میزها ایستادن و با دست از تو سینی ها غذا بر میداشتن و می خوردن ، نزدیک تر که شدیم فهمیدیم کله پاچه است.

همین طور کنار سفره چند ده متریشون راه می رفتیم که یه مرد جا افتاده ای زد رو شونم و گفت آقا.

با ایما و اشاره گفت خذ الصوره . و به سفره اشاره گرد و گفت ل.

منظورش این بود که عکس بگیر و نشون بده . (تا چشمش دربیاد).

خلاصه خبر گند زدن های به مردم عراق هم رسیده و تا آخرسفر چندین مورد داشتیم که حسابی برای سلام و درود برعکس فرستادن.

تو مسیر یه جور آش عراقی هم بود معروف به شوربه که خوشمزه هم بود.

توی این مسیر دیدن قربانی کردن گاو و گوسفند و شتر در کنار خیابون برامون عادی شده بود.

کودکان عراقی

واقعا هیچ کجای دنیا که چه عرض کنم توی تاریخ بشریت حماسه اربعین نظیر نداره ، بعد معنویش که به کنار ، ما در حدی نیستیم که ازش حرف بزنیم اما همین بعد مادیش هم معجزه است.

صدها کلیومتر رستوران شبانه روزی رایگان کجای تاریخ ثبت شده؟؟؟

میلیارد ها عدد غذا که پخته و پخش میشه.

میلیارد ها لیوان آب آشامیدنی و آب میوه ، میلیارد ها عدد نان ، میلیون ها جای خواب و پتو و تشک و بالش

، میلیارد ها استکان چای و قهوه ، حتی این طرف توی ایران پارکینگ میلیونی ماشین های زائران امام حسین (ع)

ماها تو برگزاری یه هیئت یا نه ، اصلا تو برگزاری یه مهمونی با  سی تا مهمون کم میاریم و خسته میشیم اما چه کسی میتونه این حرکت عظیم رو مدیرت کنه جز حضرت صاحب امان (عج) ، کدام نیرویی میتونه میلیون ها نفر رو به حرکت وادار کنه جز مغناطیس عشق حسین ، کسی که تا سر کوچه حال نداره پیاده بره تو اربعین ده ها کیلومتر رو با پای پیاده راه میره ، تو دنیایی که همه چیز شده پول و مردم به لاکچری هاشون افتخار میکنن توی اربعین تاول پاها میشه مایه افتخار . توی دنیایی که اگه پول نداشته باشی از گشنگی باید بمیری ، تو اربعین التماس می کنن تا بهت غذا و نوشیدنی و جای خواب رایگان بدن. ولله اربعین معجزه است . اربعین گوشه کوچکی از دنیای بعد از ظهور امام زمانه اصلا اربعین مانوری برای ظهوره ، خدا داره مردم دنیا رو برای ظهور آماده میکنه پس حواسمون رو جمع کنیم که از این قافله جا نمونیم و سرمون بی کلاه نمونه

 

تو اربعین هر کس هر جوری که میتونه به زائر امام حسین خدمت میکنه . طرف هر چی پول داره خرج اطعام زوار میکنه ، اونی که پول نداره دستمال کاغذی میده و یا با یه لیوان و یه پارچ آب خودش رو به این قافله ی مهدوی پیوند میزنه تا اسمش رو به عنوان خادم الحسین ثبت نام کنن چراکه خادم الحسین بودن شرط مهدی یاور بودنه حتی یه جا توی کربلا دو سه تا جوون بودن که یه تیکه کارتون گرفته بودن دستشون و زائر ها رو باد می زدن ، توی راه بعضیا با شلنگ آب و بعضیا با سم پاش به زائر ها آب میپاشیدن تا خنک بشن.

یه دختر بچه عراقی توی مسیر ایستاده بود و به زائر ها آب خنک میداد و فریاد می زد : زایر . ، زایر. ، مای بارد . (آب خنک)

وقتی دقت کردم دیدم که یکی از دست هاش از مچ قطع شده و با یک دست آب  ها رو دونه دونه برمیداره و به زوار میده.

وقتی فهمید دارم ازش عکس میگیرم با این لبخند زیباش ما رو میهمان کرد.

توی مسیر هر جا بچه های عراقی رو میدیدم ، باهاشون یه خوس و بش کوتاه می کردیم و بهشون یه هدیه کوچیک میدادیم ، بچه ها خیلی خوشحال می شدن.

توی مسیر پیاده روی اربعین یه پسر بچه رو دیدم که خواهر کوچیک تر از خودش رو ، کول گرفته بود و با سرعت حرکت می کرد و دنبال مادرش می رفت ، اونقدر تند می رفت که حتی نتونستم یه عکس درست و حسابی ازش بگیرم.  بچه ای که توی خونه اگه یه لیوان آب بخواد باید مادرش براش بیاره ، این بار سنگین رو حمل میکنه تا خواهرش رو ببره زیارت امام حسین(ع)  این معجزه ی عشقه ، عشقی که کوچیک و بزرگ نمیشناسه و داره پیر و جوون رو برای ظهور منتقم خون پاکش آماده میکنه.

پیاده روی اربعین

سر ظهر رفتیم تو یه موکبی برای استراحت طبق معمول جوون های عراقی جمع شدن دور ما و کلی حرف زدیم تو همین حال یه نوجوون عراقی اومد و شروع کرد مثل بلبل فارسی حرف زدن ، گفت عموم خونشون خوزستانه ،

بعد از کلی حرف زدن و بحث با جوون های عراقی رفتم از انتهای موکب پتو و بالش بیارم که استراحت کنیم ، دیدم یه نفر از پشت به کمرم دست زد ، وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دوتا دختر بچه عراقی همزمان با هم گفتن خوش آمدید من چهار میخ مونده بودم . خندیدم و گفتم احسنت . فک کنم اون نوجوونه که فارسی بلد بود بهشون یاد داده بود.

جوون های عراقی بعضیاشون خیلی اهل فوتبال بودن ، به فوتبال میگن کره القدم ، خصوصا پرسپولیس اونجا معروف  بود به خاطر بشار رسن .

باهاشون که حرف میزدیم خیلی خون گرم و صمیمی بودن و دو سوته پسرخاله میشدن ، بچه هاشونم همینطور بودن و فوری صمیمی میشدن تو یکی از موکب ها یک پسر بچه ای بود که دیونمون کرد از بس که از سر و کولمون رفت بالا

تو یکی از موکب ها هم با پسر موکب دار رفیق شدیم . اسمش محسن بود بهش یه هدیه دادیم ، باباشم تو عکس هست. دوتاشون خوش برخورد و با مرام بودن.

توی بحث هایی که داشتیم تنها ایرادشون این بود که بینشون شایعه کرده بودن که تو تظاهرات تک تیرانداز ایرانی مردم رو می زنه. و تقریبا همه جا درباره ی این مسئله صحبت شد و ما میگفتیم این فتنه ی سعودی و آمریکایی هاست تا بین مردم ایران و عراق اختلاف بندازن مثل فیلم مختار (آخه عراقیا فیلم مختار رو خیلی دوست دارن و کنار خیابون چندین مورد دیدم که ویدئو پرجکتور گذاشته بودن و مختار پخش می کردن و مردم هم جمع میشدن و نگاه می کردن ،  بعضی جاها عکس فریبرز عرب نیا رو زده بودن و نوشته بودن موکب مختار سقفی ، یا مثلا جلوی موکب مسلم بین عقیل عکس امین زندگانی زده بودن ، فیلم یوسف پیامبر رو هم بعضی جاها پخش می کردن)

تو یکی از موکب ها بحثمون بالا گرفت ، چند تا عراقی بودن که یکیشون مثل اصلاح طلبای خودمون حرف حق تو مغزش نمیرفت ، به من گفت تو اصلا بلدی قرآن بخونی ،  منم از حفظ براش خوندم با تجوید ، انتظارش رو نداشت میخواست ضایع کنه اما خودش ضایع شد ، بعدا فهمیدیم معلم قرآنه ، بحث تک انداز ایرانی ادامه داشت ، آخرش رفیقم گفت : آره آقا جون اصلا تک تیر انداز ایرانی بوده ، ایرانی ها منافق توشون زیاد هست و همه که مثل هم نیستن ، همین مجاهدین خلق که تو پادگان اشرف بودن هفده هزار نفر از ایرانی ها رو ترور کردن ، شما عراقی ها هم همین طور ، همتون که مثل هم نیستین ، سنی دارین ، وهابی دارین ، بعثی دارین ، داعشی دارین .

 

عراقیه آخرش گفت حشد ایران علی راسی (یعنی  سپاه ایران رو سر ما جا داره) و گرفت خوابید.

ایران و العراق لا یمکن الفراق

بین عراقیا جوون های بابصیرت و آگاه هم کم نبودن و چند مورد داشتیم که اونا ما رو نصیحت می کردن که سعودی و آمریکا می خوان بین شیعه های ایران و عراق تفرقه بندازن.

یکی از همین جوون ها که خیلی آگاه و با بصیرت بود ، سی و پنج سالش بود و پنج تا بچه داشت ، میگفت مغازه داشتم که آمریکایی ها با بمب تردنش ، میگفت الان خدا چند برابرش رو بهم داده ، وسط راه یه گدا نشسته بود ، به گدا میگن علی بابا ، این بنده خدا می گفت شیعه ها همشون علی بابا هستن ، می گفت مناطق سنی نشین آب و برقش و امکاناتش بیشتره اما به مناطق شیعه نشین رسیدگی نمیشه.

الحسین یجمعنا

توی مسیر هر صد تا ستون با هم قرار داشتیم و هر از گاهی که بین ما فاصله می افتاد ، در محل قرار همدیگه رو پیدا می کردیم و بعد مسیر رو ادامه می دادیم  ، رفیق ما که هست همراهمون بود ، تو عراق خیلی تحویلیش می گرفتن و به زور بهش آب و غذا می دادن. تو مسیر پیاده روی رسیدیم به جایی به نام ام الحسنین ، یه مرد میانسال اومد سراغ حاج آقا و به زور ما رو برد خونشون ، با این حساب دیگه نمی تو نستیم بریم سر قرار ، به همین دلیل ما اومدیم تو مسیر پیاده روی و همونجا ایستادیم تا بقیه دوستان رو به حاج آقا ملحق کنیم.

یهویی فکری به سرمون زد و عطر گل سرخ که از قم خریده بودیم رو از جیب خارج کردیم و می زدیم به زائر ها و بلند بلند با لهجه عربی می گفتیم " زایر ، زایر ، حلاویکم زایر" و براشون عطر می زدیم. اونا هم می گفتن معجورین  یعنی خدا اجرت بده . بلکه با این خدمت ناچیز ، ملائک اسم ما رو هم تو لیست خادمان امام حسین بنویسن.

بالاخره همدیگه رو یافتیم و یه وعده غذایی مهمان این خونه بودیم.

می گفت دوسال پیش چند تا ایرانی اومده بودن خونمون و خیلی خوشحال شده بود که ما مهمونش بودیم.

از تصویر پشت کوله پشتی قبلا براتون گفته بودم ، توی مسیر که پیاده می رفتیم به دفعات بسیار زیاد صدای صحبت کردن افراد پشت سرم رو میشنیدم که درباره عکس پشت کوله پشتی صحبت می کردن مثلا اونی که شخصیت های تو عکس رو میشناخت برای رفیقاش تعریف می کرد.

بعضیاشون از پشت میومدن و میگفتن ایرانی صلوات یا میگفتن آقا آقا صلوات

از ایرانی آقا رو بلد بودن و از دور صدا می کردن آقا آقا و اگه نگاه می کردی میفهمیدن ایرانی هستی.

کار فرهنگی اربعین

یه جوون صدام کرد و به عکس کوله پشتی اشاره کرد و گفت " ماکو مقتدا "

منظورش این بود که چرا عکس مقتدی صدر تو این شخصیت ها نیست ، (تو مسیر کاظمین به کربلا پر از عکس های مقتدی صدر بود و عکس آیت الله سیستانی ، عکس مقام معظم رهبری هم به چشم میومد و تعداد بسیار کمی هم عکس صادق شیرازی ملعون وجود داشت که اونها هم فقط یه طرح بود که نزدیک کربلا به تیر برق وصل کرده بودن و در طول مسیر اصلا خبری از صادق شیرازی نبود.)

متقدی صدر

بهش گفتم که عکس مقتدا رو ندارم اگه تو داری بهم بده

یکی دیگه هم بهم همینو گفت ، گفتم تو خودت عکس مقتدی رو داری؟ دیگه هیچی نگفت.

یه جوون دیگه اومد و کلی تحویلمون گرفت و گفت مرجعش امام ایه.

توی مسیر بازرسی بدنی زیاد بود ، یه جا به من گیر داد و منو فرستاد که کوله پشتیم رو بگردن ، کوله پشتی رو گذاشتم روی میز تا بازرسی بشه ، وقتی عکس آیت الله سیستانی رو روی کوله پشتی دید ، اشاره کرد که برو ، کوله پشتی رو هم نگشت.

با اینکه پرچم ایران رو به کوله پشتی زده بودم ، اغلب منو با عراقی ها اشتباه می گرفتن و فکر می کردن من عربم . ما با حاج آقا دو نفری وسایلمون تو یه کوله پشتی بود چون حاجی کوله نداشت و نوبت به نوبت کوله رو حمل می کردیم ، وقتی نوبت حاجی میشد و من کوله نداشتم داستان های جالبی پیش میومد ، تقریبا همه فکر می کردن من عراقیم و از من آدرس می پرسیدن ، بعضیا شروع می کردن به تعریف کردن به عربی و من فقط لبخند می زدم و سر ت میدادم و سه چهار تا کلمه ای که به لهجه محلی بلد بودم رو می گفتم ، تو یکی از موکب ها یه پسر بچه گیر داده بود و می گفت انت عراقی و باورش نمیشد من ایرانیم. خصوصا که به خاطر اینکه آفتاب سوخته نشم یه چفیه عربی خریدم و مینداختم رو سرم.

تو یکی از موکب ها که ظهر رفته بودیم برای استراحت با بچه ها ی عراقی خیلی رفیق شدیم.

موقعی که خدا حافظی کردیم و راه افتادیم چند قدمی رو که رفتیم بچه ها با عجله از پشت سر نزدیک شدن و بلند بلند ما رو صدا می زدن ، وقتی رسیدن یه گوشی دستشون بود ، گوشی یکی از رفقای ما تو موکبشون جا مونده بود و بچه ها برامون آوردنش.

بچه های عراقی

بچه عراقی با پرچم ایران

یه جای دیگه هم یکی از رفقا موقع وضو گرفتن انگشترش رو جا گذاشته بود ، وقتی فهمید از یه جوون عراقی که اونجا ایستاده بود پرس و جو کرد ، عراقیه مشخصات انگشتر رو پرسید و بعد از تو جیبش انگشتر رو خارج کرد و داد به رفیق ما

نزدیک کربلا که شدیم ایرانی ها هم تعدادشون بیشتر شده بود و تک و توک ایرانی هم پیدا میشد.

من چون تند تر راه می رفتم از بقیه جلوتر بودم و باید نزدیک ستون محل قرار منتظر می موندم تا بقیه بیان ، کوله پشتی رو کنار میذاشتم و رو این صندلی پلاستیکی ها مینشستم ، وقتی یه نفر از جلوم رد میشد که شبیه ایرانی ها بود می گفتم آقا آقا ، ایرانی ؟ و باهاش شوخی میکردم اولش باورشون میشد من عربم بعد که یکم طول میکشید و لهجه ایرانیم لو می رفت می فهمیدن و کلی با هم می خندیدیم.

با یه جوون ایرانی تقریبا همینطوری آشنا شدم ،  و کلی با هم حرف زدیم و بحث ی کردیم و خبر دستگیری زم مدیر آمد نیوز رو اون بهم داد و خیلی خوشحال شدم.

تو اون چند روزی که عراق بودیم اینترنت نداشتیم و کلا از همه چیز بی خبر بودیم اما این بنده خدا اینترنت گرفته بود و این خبر خوش رو به ما داد.

دولت لیبرال کدخداپرست اینترنت رو خیلی گرون کرده بود ، اگه اشتباه نکنم 100mb میشد  بیست هزار تومن

اگه این سه چهار  میلیون ایرانی که اربعین رفتن کربلا هر کدوم چهار تا عکس با هشتک تو اینستا گذاشته بودن ، کل دنیا از این حماسه بی نظیر با خبر میشد و عظمت تمدن شیعه رو دنیا میدید اما این از خدا بی خبر ها کاری کردن که دسترسی به اینترنت حداقل باشه ، اینا نوکران شیطان هستند.

 

ایرانی ها اغلب پشت کوله پشتی هاشون عکس رهبر و عکس نوشته تک تک قدم هایم را نذر ظهورت میکنم زده بودن.  تو یکی از موکب ها

یه گروه مشهدی رو دیدم که تصویر اومدن مقتدی صدر به بیت رهبری رو چاپ کرده بودن که کنار رهبر رو زمین نشسته و پرس کرده بودن و زده بودن پشت کوله پشتی ، تو این موکب بچه زیاد بود و ما بهشون بادکنک دادیم و سر صدای بازی کردن بچه ها بلند شد.

مشهدی ها هم نمک تبرک حرم امام رضا آورده بودن و به خادم ها میدادن.

 

رسیدیم کربلا و یه موکب نزدیک حرم امام حسین پیدا کردیم. کوله پشتی ها رو گذاشتیم و رفتیم حرم و قرار ملاقات رو گذاشتیم بعد نماز صبح

کاخ سفید را حسینیه می کنیم

ما با اینکه میگن کاخ سفید رو حسینیه می کنیم مخالفیم ، حسینیه مقدسه و حرمت داره.

کاخ سفید دقیقا عین همین تصویره.

 

بعضیا به توالت میگن بیت العمر که اصلا با روح وحدت همخوانی نداره. از این به بعد به توالت میگیم کاخ سفید که خیلی هم شبیه و هم رنگ هستند.

 

این عکس رو میشه چاپ کرد و بالای در دستشویی حسینیه و مسجد و هیئت و پایگاه و .  نصب کرد.

مدل نه و مردانه هم براتون گذاشتم.

بقیه در ادامه مطلب .

تابلو توالت عمومی

تابلو توالت مردانه

اما گذشته از این حرف ها این روزهایی که داریم توش زندگی می کنیم رو دست کم نگیرید. این روز ها ایام الله هستند.

ایرانی که زمان پهلوی شاهش برای آب خوردن باید از آمریکا و انگلیس اجازه می گرفت امروز اونقدر قوی و بزرگ شده که برای اولین بار در تاریخ ، به پایگاه آمریکایی حمله میکنه و آمریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه جز اینکه شایعه درست کنه و جنازه سربازانش رو مخفی کنه.

امروز ایران اونقدر گنده شده که اسم ایران تو تمام اخبار دنیا مدام داره شنیده میشه.

اونقدر گنده شدیم که یه سردار ایرانی خواب و خوارک رو از صهیونیسم جهانی میگیره و در کمال بزدلی و ترس در خارج از میدان جنگ ترورش می کنن و وقتی تشییع بی نظیر میلیونی شهید سلیمانی رو میبینن کابوس هاشون دوچندان میشه.

امروز اونقدر گنده شدیم که رئیس جمهور به اصلاح ابر قدرت دنیا ، به یه شهید ایرانی فحش ناموسی میده ، یعنی اینقدر بهشون فشار اومده. ، یعنی ایران امروز اونقدر گنده شده که به آمریکا سیلی میزنه و آمریکا در جواب سیلی فقط فحش میده.

بعضی احمق های درجه دو و مدعیان پوچ اندیش که در ایرانند اما سینه چاک آمریکا هستند اینطور القا می کنند که ترامپ این کار رو کرد و ترامپ اون کار رو کرد و ترامپ بده و نه آمریکا.

این طرح رو تقدیم می کنیم به شخص ترامپ و همه ی تمداران کثیف آمریکایی و از همه مهم تر تقدیم به روشنفکر های غرب زده ایرانی که میدونم با دیدن این عکس از خود نجاست هایی که تو کاخ سفید هستند بیشتر حرص میخورن و بیشتر فحش میدن ، کار این ضدانقلاب های لیبرال فقط فحش دادنه و جواب منطقی برای بحث کردن ندارن  ، بالاخره سربازای ترامپ هستن دیگه و مثل خودش عمل می کنن.

 

 


نذری فرهنگی

شکر خدا در ایام محرم مردم خیلی نذری میدن و سال به سال داره به نذری ها اضافه میشه و حتی با وجودو گرونی که دولت اصلاح طلب ایجاد کرده هنوز هم مردم با شور و شوق زیاد نذری میدن.

اما چرا همه ی نذری های ما تو محرم و تو عزادای هاست ، چرا تو ولادت ها نذری نمی دیم ؟ چرا تو عید غدیر و نمیه شعبان و ولادت حضرت زهرا نذری نمی دیم؟

ما همه عاشقای امام حسینیم و دهه محرم رو سنگ تموم میزاریم اما چرا یادمون میره که ولادت امام حسین هم باید شاد باشیم و براش نذری بدیم (سوم شعبان).

برای ایام فاطمیه سنگ تموم میزاریم ولی فراموش می کنیم که ولادت حضرت زهرا رو جشن بگیریم ، این خیلی بده که همه میگن روز زن و هیچ کس ولادت حضرت زهرا رو یادش نیست.

از اون گذشته نذری که فقط غذا دادن نیست.

چقدر خوب میشه اگه مردم علاوه بر نذری های متداول نذری فرهنگی هم بدن.

مثلا یه مبلغی رو نذر کنن برای کارفرهنگی ، مجموعه های فرهنگی مثل مجموعه مهدی یاوران شدیدا به این نذری های فرهنگی احتیاج داره.

برای نذری فرهنگی میشه کتاب شهید هادی و یا شهید حججی رو خرید و به چند نفر هدیه داد.

میشه برای بچه های مسجد محل محصولات فرهنگی جایزه خرید.

میشه پوستر های معنادار چاپ کرد برای پیاده روی اربعین و پخش کرد تا مردم پشت کوله پشتی هاشون نصب کنن.

میشه هدیه های کوچیک خرید برای کودکان عراقی تو راهپیمایی اربعین.

میشه  هزینه اردوی قم و جمکران بچه های مسجد رو تقبل کرد و هزار تا کار دیگه میشه کرد که اثر تربیتی و فرهنگی وتبلیغی داشته باشه.

 

چقدر خوبه برای نذری دادن ، شادی اهل بیت رو هم فراموش نکنیم. شاید با یه بادکنک یا با یه هدیه کوچیک مسیر زندگی یه بچه از تاریکی به نور عوض بشه.

 

دیگه بر هیچ کس پوشیده نیست که الان جنگ نرم فرهنگی به اوج خودش رسیده ، آتش به اختیار بک مرتبه بالا از اعلان حکم جهاد فرهنگیه ، یعنی حکم جهاد فرهنگی خیلی وقت پیش صادر شده و الان در زمینه فرهنگی باید آتش به اختیار عمل کرد.

خداوند تو قرآن وقتی میگه در راه خدا جهاد کنید(جاهدوا فی سبیل الله) بعدش میگه با مال و جان جهاد کنید (باموال و انفس) و جالب اینجاست که مال رو مقدم بر جان آورده ، یعنی جهاد با مال مقدم از جهاد با جان هست. الان که دنیا درگیر جنگ فرهنگیه و حکم جهاد فرهنگی هم صادر شده هیچ کس نباید بی تفاوت باشه اگر مرد میدون جهاد هستیم پس بسم الله و اگر فرصت کافی و یا تخصص برای کار فرهنگی نداریم با مال خودمون جهاد کنیم و نذری فرهنگی رو فراموش نکنیم ، در حد توان خودمون چه پنج هزار تومن و چه پنج میلیارد تومن باعث میشه از قطار پر برکت جهاد فرهنگی جا نمونیم ، اگه نمیتونیم تو این قطار یه واگن بخریم ، یه صندلی که میتونیم کرایه کنیم .

 

رفقا ، جنگیدن بدون مهمات و تجهیزات خیلی سخته. پس از کارهای فرهنگی در مساجد و حسینه ها حمایت کنیم.


کوچکترین شهدا

مشاهده و دانلود  پوستر ها در اندازه اصلی و با کیفیت بالا در ادامه مطلب.

در حالی که مسئولین کشور غرق در ت زدگی و ی کاری هستند و یا اینکه در خواب غفلت به سر می برند البته اگر خوشبین باشیم و نگوییم که خائن هستند ، دشمن برنامه وسیعی برای مدیرت ذهن نسل جدید و القای مفاهیم ضد دینی و ضد انسانی را در دستور کار خود قرارا داده است.  این پروژه به طرق مختلف و متنوع از بازی های موبایلی و کامپیوتری و کنسول های بازی گرفته تا  تولید انیمیشن ها و فیلم های اغوا کننده گسترش یافته و حتی ، نحوه ی آموزش و محتوی درسی مدارس را هم تحت تاثیر قرار داده است تا جایی که کار به حذف دروسی که پیام ایثار و فداکاری و مقاومت را را منتقل میکنن از کتاب های درسی کشیده شده است. از جمله مشهود ترین اقداماتی از این دست ، میتوان به سند ننگین 2030 و کنوانسون حقوق کودک اشاره کرد که معصومیت و پاکی کودکان را نشانه رفته اند.

بقیه در ادامه مطلب. 

نقشه دشمن این است که کودکان سرزمین های اسلامی با فرهنگ مقاومت و شهادت بیگانه باشند و با آداب و رسوم ضد دینی و فرهنگ کثیف غربی تربیت شوند.

یعنی می خواهند فرهنگی کثیف لیبرالی را جایگزین فرهنگ حسینی کنند.

در همین راستا آشنا کردن کودکان با فرهنگ ایثار و شهادت بسیار حائز اهمیت است. به عنوان یکی از راه های اقدام در این زمینه ، میتوان این تصاویر را چاپ کرد و در مدارس ، حسینیه ها و مساجد و پایگاه های بسیج یا کانون های فرهنگی و یا  هر محیطی که کودکان در آن حضور دارند نصب نمود.

دانلود تصاویر با کیفیت متوسط  از اینجا

دانلود تصاویر با کیفیت بالا ویژه چاپ پوستر و بنر از اینجا

شهید علیرضا محمودی

 

 

شهید محمد حسین فهمیده

 

عکس با کیفیت شهید بهنام محمدی

 

عکس با کیفیت شهید محمد حسین زمردیان

 

پوستر شهدا دانش آموز

 

کوچکترین شهید

 

عکس با کیفیت شهید پناهی

 

کوچک ترین شهید

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها